صفحه محصول - مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نظریه ها طلاق

مباني نظري و پيشينه پژوهش (فصل دو) نظریه ها طلاق (docx) 93 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 93 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

2-1- مبانی نظری سازه طلاق تعاريف طلاق: «طلاق» اسم براي تطليق است يعني از بين بردن قيد. در كتب لغت، براي واژه طلاق معناي گوناگوني گفته شده است مانند رهايي، آزادكردن، ترك كردن (گواهي، 1373).در لغت نامه دهخدا «طلاق» به معني رها شدن از قيد نكاح، رها شدن از عقد نكاح، رها كردن و فسخ كردن عقد نكاح آمده است (دهخدا، 1335). در فرهنگ معين «طلاق» به معني جداشدن يا جدايي زن از مرد و نيز به معناي رها شدن زن از قيد نكاح آمده است.بر مبناي گفته لنگرودي (1374) طلاق به معني رد كردن، انكاركردن، نپذيرفتن، قبول نداشتن، اقرار نكردن، نشناختن، منكر شناسايي شدن، رها كردن (معين، 1371). مترجم شرايع مي نويسد: «طلاق در امت به معني گشودن گره است» و نيز به معناي رها كردن، واگذاردن. مثلا مي گويند كه: فلان ساقه طالق است. يعني رها است، هر كجا كه مي خواهد مي رود و مي چرخد. يا اينكه طلاق دادم فلان قوم را (محقق حلي، 1374).به اعتقاد كاتوزيان: «طلاق ايقاعي است تشريفاتي كه به موجب آن، فرد به اذن ياحكم دادگاه، زني را كه به طور دائم در قيد زوجيت اوست رها مي سازد» (كاتوزيان، 1375).در فقه اسلامي طلاق اين چنين تعريف شده است: « اذاله نمودن و از بين بردن قيد نكاح بواسطه صيغه (طلاق) بدون آنكه عوضي در مقابلش ملاحظه شود (محقق حلي، 1374).بعضي از استادان حقوق فرانسه از طلاق تعريفي به شرح زير به عمل آورده اند: «طلاق قطع رابطه زناشويي به حكم دادگاه، در زمان حيات زوجين، به درخواست يكي از آنان يا هردو است» (همان ،1963). در بررسی های اجتماعی، به انحلال قانونی و شرعی و عرفی ازدواج تحت شرایط و مقرراتی خاص، طلاق گفته می شود. در معنای محدود و خاص تر نیز، «انحلال رابطه زن و شوهری در ازدواج دائمی که بعد از آن از نظر رعایت حقوق و تکالیف مربوط به زناشویی مسئولیتی برای زن و شوهر نخواهد بود، ‌طلاق گفته می شود» (گلچین و سیدی، 1387). در حقوق امروز ايران طلاق به حكم دادگاه واقع می شود و در تعريف آن مي توان گفت: طلاق عبارتست از انحلال نكاح دائم با شرايط و تشريفات خاص از جانب مرد يا نماينده ي قانوني او. بنابراين طلاق ويژه ي نكاح دائم است و انحلال نكاح منقطع از طريق بذل يا انقضاءِ مدت صورت مي گيرد. ماده ي 1139 قانون مدني در اين باره مي گويد: «طلاق مخصوص عقد دائم است وزن منقطعه با انقضاء مدّت يا بذل آن از طرف شوهر از زوجيت خارج مي شود(امامي، 1374). در اکثر کشورها، طلاق باید با اجازه قاضی و یا یک مرجع قانونی در فرآیندی قانونی صورت بگیرد و حتی در برخی از کشورها مانند: مالت و فیلیپین طلاق جایز شمرده نمی شود. فرآیند قانونی طلاق نیز شامل مواردی هم چون: حمایت همسر، سرپرستی فرزند، ‌توزیع دارایی ها و تقسیم بدهی هاست که معمولاً موضوع های مهمی هستند. در بیشتر نظام های قضایی، طلاق را باید دادگاه تأیید کند تا مؤثر باشد. در برخی از کشورها مانند پرتغال نیز موقعی که دو طرف بر سر طلاق و شرایط آن به توافق می رسند می توانند برای تأیید و ثبت طلاق خود به مراکز غیر قضایی مراجعه کنند. البته در این کشور، ‌طلاق های از این نوع، از مارس 2008 به صورت اینترنتی صورت می گیرد و نیازی به مراجعه حضوری دو طرف برای گرفتن گواهی طلاق نیست. در همه ایالات آمریکا نیز والدین هنگام جدایی از یکدیگر باید برنامه والدینی داشته باشند تا وظائف و مسئولیت های آن ها در قبال فرزند مشخص باشد (حقانی، 1388). 2-1-1- انواع طلاق: از نظر فقه اسلامی طلاق به انواع زیر دسته بندی می شود: طلاق رجعى:طلاقى است که به درخواست مرد جارى مى‌شود و در آن وى موظف است تمام حقوق زن را از قبيل صداق، نفقه، پوشاک و مسکن براى مدت ۱۰۰ روز (زمان عده) تأمين کند. در اين نوع طلاق،مادامى که عده زن منقضى نشده باشد، مرد مى‌تواند به زن خود رجوع کند و با رجوع مزبور، بدون تحليل نکاح و عقد جديد، مى‌توان با او زندگى کند. در اين حال طلاق باطل مى‌شود (محقق حلی، 1374). طلاق باين: طلاقى است که در آن مرد حق رجوع به زن خود را ندارد، يعنى برعکس طلاق رجعي، نمى‌تواند بدون جارى شدن عقدى جديد به او رجوع کند و در برخى از انواع آن، اگر مرد بخواهد به زن خود رجوع کند، لازم است تجديد نکاح کند (محقق حلی، 1374).طلاق باين انواعى دارد: ۱- طلاق دختر صغير يعنى دخترى که هنوز ۹ سال تمام ندارد. ۲- طلاق زن يائسه يعنى زنى که به سن نازائى (حدود ۵۰ سالگى) رسيده و ديگر نمى‌تواند بچه‌دار شود. ۳- طلاق در دوران نامزدى يعنى پيش از انجام مراسم عروسى ۴- طلاق زن سه طلاقه يعنى زنى که او را سه بار متوالى پس از ازدواج طلاق داده باشند. ۵- طلاق خلع يا خلعى که در آن زن به‌‌دليل کراهتى که از شوهر خود دارد در مقابل مالى که به او مى‌بخشد طلاق مى‌گيرد. ۶- طلاق مبارات که در آن طرفين به‌علت کراهتى که از هم دارند به طلاق اقدام مى‌کنند. در طلاق مبارات، زن مالى را که کمتر از مهر او است به مرد مى‌پردازد (محقق حلی، 1374). طلاق عدى: طلاق عدّى يا طلاق عدّه در دو مفهوم به‌کار مى‌رود: ۱- طلاق زنى که ۹ بار (۳ بار در ۳ بار) طلاق گرفته و بعد از هر سه طلاق، محلّلى وجود داشته است. اينگونه طلاق در هيچ صورتى حق رجوع ندارد (محقق حلی، 1374). ۲- طلاق زنى که شوهر او در موقع عده رجوع کرده و بعد او را دوباره طلاق داده است (صدر، ۱۳85). در متون اسلامى به‌گونهٔ ديگرى از طلاق تحت عنوان 'طلاق ايلاء' برمى‌خوريم که در دورهٔ پيش از اسلام در عربستان رواج داشت. طلاق ايلاء طلاقى بود موقت که به مدت ۴ ماه يا بيشتر جارى مى‌شد. اسلام اين طلاق را غيرشرعى و ممنوع اعلام کرد (صدر، ۱۳85). مراحل طلاق ممکن است دشواری ها وتنش هایی را پديد آورد که بر زن و شوهر و فرزندان و خویشاوندان و دوستان آنها نیز تاثیر گذار باشد. اين مراحل عبارتند از : 1- طلاق عاطفی: بیانگر رابطه زناشویی روبه زوال است.تنش دائمی زن وشوهر معمولاًبه جدایی منجر می شود. 2- طلاق قانونی : در این مرحله از طلاق به ازدواج پایان داده می شود. 3- طلاق اقتصادی که به تقسیم ثروت ودارایی ها مربوط می شود.( البته مطابق با قانون هر جامعه) 4- طلاق اجتماعی : به تغییر در دوستی ها ودیگر روابط اجتماعی مربوط می شود که فرد طلاق گرفته با آن سرو کار دارد. 5- طلاق روانی: در این مرحله فرد باید پیوندها و وابستگی عاطفی را قطع کند وبا الزامات تنها زیستن روبه رو شود. با توجه به مراحل فوق می توان نتیجه گرفت طلاق روانی سرچشمه انواع دیگر طلاق هاست. از میان پنج طلاقی که اتفاق می افتدَ طلاق ردیف سه تا پنج بیشتر گریبان زن را در جامعه ما می گیرد و در این موارد آسیب پذیری زن در جامعه ما بسیار بیشتر از مرد است واین بیانگر فاصله اي است که بین زن و مرد در جامعه ما وجود دارد و آسیب های بعدی را برای زن در طول زندگی و پس از طلاق ایجاد می کند اما در مراحل اول و دوم زن و مرد کم و بیش آسیب پذیرند (علیزاده ،1388). طلاق انواع مختلفی دیگری نیز دارد که عبارتند از: الف- طلاق توافقی: در قانون چیزی به نام طلاق توافقی وجود ندارد و در واقع طلاق توافقی محصول ابتکار زنانی است که در برخورد با نواقص قانون مردسالار آن را به وجود آورده اند و با توجه به این که در قانون، طلاقی به نام خُلع وجود دارد، در این نوع طلاق به واسطه کراهتی که زن از مرد دارد، باید مالی کم تر، معادل یا بیشتر از مهریه خود را به مرد بدهد تا او راضی به طلاق کند. قضات دادگاه ها نیز طلاق توافقی را به لحاظ قانونی با مواد مربوط به طلاق خُلع توجیه می کنند (علیزاده ،1388).به هر حال، به طلاق هایی که هر دو طرف با اصل طلاق و اجزای فرعی آن از قبیل: مهریه، نفقه، جهیزیه، اجرت المثل، حضانت و ملاقات فرزندان مشترک توافق کاملی دارند طلاق توافقی گفته می شود که در حال حاضر، رایج ترین شکل طلاق است. در این حالت، ‌همسران برای این که بتوانند زودتر از یکدیگر جدا شوند اقدام به طلاق توافقی می کنند. در این نوع از طلاق، هر دو طرف از این موضوع رضایت دارند و در مورد حقوق مالی زن مانند: مهریه، جهیزیه و حتی حضانت فرزندان با یکدیگر به سازش می رسند. این توافق در حکم دادگاه ثبت می شود و ضمانت اجرای قانونی پیدا می کند. ولی متأسفانه از آن جایی که زن ها هیچ ابزاری برای راضی کردن همسر خود ندارند، معمولاً با بخشش تمام امتیازات و حقوق خود، همسرشان را به جدایی راضی می کنند. چون مردان باید تمام حق و حقوق همسرشان را هنگام طلاق بپردازند، معمولاً ‌درخواست طلاق نمی دهند، بلکه عرصه را آن چنان بر زن تنگ می کنند تا او درخواست طلاق بدهد و قسمت عمده حق و حقوق خود را ببخشد. به همین دلیل بیشتر طلاق ها از سوی زنان و بیش ترین نوع جدایی هم طلاق توافقی است. در این گونه از طلاق، چیزی از همسران سؤال نمی شود و حکم به سادگی صادر می شود. هم چنین، ‌زوج ها خوب راهنمایی نمی شوند و مشاورانی که به آن ها آگاهی دهند نیز وجود ندارند. شاید بتوان مهم ترین علت طلاق های توافقی را چالش های قانونی دانست. این چالش ها هم برای زن و هم برای مرد مشکلاتی ایجاد می کند که باعث می شود افراد ترجیح دهند به جای این که چندین میلیون تومان پول وکیل دهند، ‌یا چند سال درگیر پیچ و خم های قانونی باشند و مدام از پله های دادگاه ها بالا و پایین بروند، ‌در یک برآیند کلی تصمیم به طلاق توافقی بگیرند؛ زیرا آن ها فکر می کنند با این کار هم صرفه جویی مالی می کنند و هم از لحاظ روانی آسوده تر هستند. یکی دیگر از دلایل طلاق های توافقی، ‌ترس از تجارب تلخی است که دیگران به علت چالش های قانونی طلاق غیر توافقی داشته اند. درصورتی که طلاق توافقی ظرف یک هفته صورت می گیرد. اما ایراد این نوع طلاق آن است که برای چاره اندیشی درست، به افراد زمان نمی دهد. در حالی که بسیاری از افراد در چالش هایی که دادگاه ها برایشان ایجاد می کنند متوجه می شوند که راهی برای زندگی دوباره وجود دارد. بنابراین یکی از مناسب ترین راه حل ها برای کاهش طلاق های توافقی، آموزش مهارت های ارتباطی و زندگی است(علیزاده ،1388). ب- طلاق عاطفی: در کنار طلاق توافقی، نوع دیگری از طلاق نیز به چشم می خورد که به «طلاق عاطفی» مشهور است. به این معنا که خانواده هایی وجود دارند که از یکدیگر جدا زندگی نمی کنند، ‌اما از لحاظ عاطفی و احساسی از یکدیگر جدا هستند (صادقی، 1388). در این گونه از طلاق که امکان اثباتش سخت است، زن و مرد به همراه فرزندان خود در یک خانه زندگی می کنند؛ اما عملاً همسران با یکدیگر ارتباط عاطفی اندکی دارند. در این نوع از زندگی که فقط نام خانواده را یدک می کشد، ‌فرزندان در فضایی سرد رشد می کنند و تنها از این موقعیت برخوردارند که دیگر نیاز ندارند خود را فرزند طلاق معرفی کنند. البته مشکلات این نوع خانواده ها خاص است و با گذشت زمان پیچیده نیز می شود؛ به شکلی که ممکن است یک زوج پس از سال ها زندگی در این شرایط با بزرگ شدن فرزندانشان در سنین میان سالی تن به طلاق دهند(شهنی، 1388). منشا زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها بر نمی گردد بلکه تحت تاثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگی های مشترک نه یک زن تابع مطلق چهار چوب تمایلات مرد خود می باشد و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود می گنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگی های ابزاری امروزی، شرایطی را برای بسیاری از زوج های جوان فراهم می سازد که از یک طرف تحت تاثیر اختلافات شدید سلیقه ای قرار می گیرند و از طرفی دیگر بنا بر برخی مصلحت ها یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمی توانند به سادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان و روان شناسان غربي «طلاق عاطفی» لقب داده اند. (میرزا خانی، 1387) ظهور انتظارات جانبی و بعضا زائد در کنار انتظارات واقعی زندگی و در نتیجه تحت شعاع قرار گرفتن رفتارهای متقابل در تامین یا عدم تامین انتظارات و پیدایش اين انتظارات بیشترین نقش را در بر هم زدن قواعد اصلی زندگی ایفا می نماید. حال اگر این فرد به نوعی با برخی محدودیت های اخلاقی برای سرانجام خود مواجه باشد و راه به سوی طلاق قانونی مسدود باشد، زندگی ظاهرا ادامه می یابد اما با کوهی از مشکلات و معضلات درونی ! این مشکلات و معضلات عملا زندگی را با نوعی جدایی خصمانه مواجه می سازد و طرفین تنها چیزی را که بهره مند هستند نوعی جدایی روانی است که اگر به این مساله دقت شود مشاهده خواهد شد که به مراتب آثار روحی و روانی آن مخرب تر از طلاق قانونی است (میرزا خانی، 1387). 2-1-2- تعارض های ناشی از طلاق عاطفی صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر ملاحظات احتمالي و وجود فرزندان تبدیل به عادتی تحمیلی وگاها ناخوشایند برای والدین می شود، اما از هم پاشیدن انگیزه وجایگزین شدن رخوت ها و کدورت ها به خودی خود طرفین را با توجه به مشکلات روحی خود با تعارض های متعدد مواجه می کند. احساس ناکامی از خطرناک ترین عواقب طلاق عاطفی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون ورفتارهای ضد اجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و آثار سوء طلاق عاطفی (زندگی هایی که ظاهراً ادامه دارند، اما در باطن بسیار وخیم تر از جدایی معمولی است) مطالعات عمیق وآکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است. در حالی که با مشاهده بافت زندگی های ایرانی ونوع تحمیلاتی که معمولاً از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است پی می بریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت می شود(علیزاده، 1388). به عبارتی حساسیت ها ، کنجکاوی ها و نگرانی هایی که آنها نسبت به هم نشان می دادند فرو کش می کند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها می شود و این احساس باعث می شود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بی توجهی، اشتغال زیاد ، تکروی و بی توجهی به نیازها و خواسته های طرف مقابل که معمولا این شکایت ها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت می گیرد،همچنین گاهی مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بی علاقگی و فراموشکاری و بی دقتی در امور گله مند هستند. به خصوص آن که مسائل استرس زا و اشتغال های فرهنگی و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع می شود. دژکام (1381) بروز چنین مشکلاتی در جامعه ایرانی را نتیجه گذر از جامعه سنتی به صنعتی می داند و اضافه می کند: «یکی از مهمترین آسیب های ناشی از مولفه های متفاوت جامعه سنتی و صنعتی ، گسسته شدن روابط خانوادگی و به سردی گراییدن روابط مثبت و شیرین خانوادگی است» (رسولی ، 1387). روابطی که با گذشت زمان و گذر از این پروسه منجر به متفاوت شدن خواسته ها ، نگرش ها و نیازهای زن و مرد و متعاقب آن دور شدن آنها از هم شده است که در چنین شرایطی تنها وجود انگیزه ای خاص می تواند دو نفر را به زندگی در کنار هم وادار کند که معمولا این انگیزه نیز وجود فرزندان و یا در کشور ما مسائل خاص اجتماعی است، مسائلی که منجر به تحمل زندگی و ادامه آن می شود . در حالی که این گونه زندگی کردن هر لحظه آماده رخدادی جدید خواهد بود. بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل «بود و نبود» همسر فرقی برای زوجین نمی کند بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی از جمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد (رسولی ، 1387). تشکیل زندگی قبل از شناخت کافی و لازم ، آرمانهای مورد نظر در زندگی را به چالش برده و علاوه بر ایجاد فاصله ، زمینه را برای بروز اختلافات دیگر در زندگی فراهم می سازد . تعارض و فشارهای روانی ناشی از کمبود فوق بر هر دو طرف (چه زن و چه مرد) بدبینی و عدم سازش غیر رسمی را تقویت می نماید. این چالش ها و تنش ها در بسیاری از زندگی ها، بیشتر زمانی سر از شاخه زندگی در می آورند که فرد یا افراد دیگری به نام فرزندان به کاروان این زندگی اضافه شده اند و بعضا علایق دو جانبه، اما متفاوت پدر و مادر به فرزندان، مانع جدایی رسمی و قانونی می گردد. اما ادامه زندگی نیز نرمال نمی باشد و متاسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند متوجه همان فرزند یا فرزندان می شود. چرا که قطعا متوجه نزاع ها، بگو مگو ها، بی احترامی ها، قهرها و دعواها و سایر مسائل حاشیه ای والدین خود شده و در تحلیل های کودکانه خود با نوعی ناکامی مواجه می شوند (میرزا خانی ، 1387). 2-1-3- نظریه های طلاق عاطفی در خصوص پدیده طلاق عاطفی دیدگاههای نظری محدودی ارائه شده است که در ادامه توضیح مختصری در باب هر یک آمده است. 2-1-3-1- نظریه طلاق عاطفی کسلر از دیدگاه کسلر مرحله اول جدایی زوجین از یکدیگر سرخوردگی از رابطه زناشویی است که با ادامه این روند و مدت دار شدن این جدایی عاطفی زوجین احساسات و عواطف نسبت به یکدیگر را انکار کرده و از انجام وظایف و تعهدات زناشویی نسبت به یکدیگر امتناع می کنند که این امر می تواند منجر به جدایی محل خواب و یا صرف غذا به صورت انفرادی و جدا شود. پنجمین مرحله در طلاق عاطفی زوجین به یاد خاطرات شیرین گذشته خود در صدد بهبود شرایط زندگی خود بر می آیند اما نکته مهم اینجاست که با ورود به مرحله سوم یعنی امتناع از تعهدات زناشویی نسبت به یکدیگر و عدم همبستری زوجین با یکدیگر رشته های عاطفی و محبت بین آنها گسسته شده و در نهایت قطع رابطه عاطفی و وقوع طلاق عاطفی شکل می پذیرد . 2-1-3-2- نظریه سیستمی کیفیت زناشویی مارکز استفن مارکز.، با نگرشی سیستمی به فرد رابطه او با همسرش و رابطه فرد با دیگران می نگرد. او چهارچوب نظریه خود را چنین توضیح می دهد که یک فرد متاهل دارای زاویه درونی, زاویه همسری و زاویه سوم است که هر نقطه تمرکز خارج از خود به جز همسر را نشان مید هد. مارکز کیفیت زناشویی را نتیجه شیوه هایی می داند که افراد متاهل خود را سازماندهی می کنند فردی که «من» او حرکات منظم و معینی اطراف و بین هر سه زاویه داشته باشد و به گونه ای خود را سازماندهی کند که نسبت به زاویه های گوناگونش مشغولیت و توجه فرد را به خود جلب کند و سایر زوایا توجهی دریافت نکنند فرد کیفیت زناشویی پایینی دارد. بر این اساس او هفت مدل کیفیت زناشویی را متمایز می کند که سه مدل را کیفیت زناشویی پایین و چهار مدل را کیفیت زناشویی بالا در نظر می گیرد. یکی از مدل های کیفیت زناشویی پایین الگوی جدایی است که در آن هر دو همسر با زاویه سوم شان آمیخته اند و از زاویه همسری شان فاصله گرفته اند. سومین زاویه قدرتمند می تواند هر چیزی از جمله فرزند کار و دوستان باشد. زناشویی های جدا علی رغم پایین بودن کیفیت شان می توانند بسیار با ثبات و طولانی باشند. به نظر می رسد ترکیب جدایی در مواردی می تواند به عنوان طلاق عاطفی در نظر گرفته شود. 2-1-3-3- نظریه مثلث عشق استرنبرگ رابرت استرنبرگ جوانب مختلف عشق را با مثلثی که دارای سه مولفه تعهد، صمیمیت و شور و اشتیاق است نشان می دهد. سه مولفه عشق به طرق گوناگون با هم ترکیب می شوند که بر این اساس استرنبرگ هشت نوع رابطه را مشخص کرده است. یکی از انواع رابطه عشق تهی است که تنها شامل تعهد و فاقد صمیمیت و شور و اشتیاق است. نوع دیگر نیز عشق ابلهانه است که شامل تعهد و شور و اشتیاق و فاقد صمیمیت است. با در نظر گرفتن سه مولفه مثلث عشق استرنبرگ از آنجا که طلاق عاطفی رابطه ای فاقد صمیمیت است می توان دو نوع رابطه تعریف شده توسط استرنبرگ یعنی عشق تهی و عشق ابلهانه را طلاق عاطفی خواند. 2-1-3-4- نظریه نظم خرد چلبی نظریه نظم خرد به بررسی چهار مشکلی که نظم اجتماعی در سطح خرد با آن مواجه است می پردازد. شامل چهار نوع تعامل است که حق و تکلیف و عاطفه مبادله می شوند. از لحاظ تحلیلی نیز چلبی تعامل را دارای دو وجه عمده ابزاری و اظهاری می داند. که روابط خانوادگی از مصادیق رابطه اظهاری محسوب می شود. در رابطه اظهاری نوعی صمیمیت اعتماد و تعهد وجود دارد. تعلق روانی و معاشرت پذیری اساس این نوع رابطه را تشکیل می دهند. مطابق نظریه چلبی از طریق تعامل اظهاری ما یا اجتماع یا گروه اجتماعی شکل می گیرد. یعنی سنگ بنای ما یا اجتماع تعامل است مشروط بر اینکه تعامل صیغه اظهاری به خود بگیرد. جهت حفظ ما و بالطبع حفظ الگوهای تعاملی نظم اجتماعی خرد حداقل در چهار بعد با چهار مشکل هم فکری مشترک هم گامی مشترک هم دلی مشترک و هم بختی مشترک مواجه است. با توجه به نظریه نظم خرد اگر خانواده را اجتماعی کوچک و سطح خرد در نظر بگیریم در صورت ایجاد مشکل در هم فکری هم گامی هم دلی و هم بختی مشترک بین همسران در تعامل همسران اختلال ایجاد می شود که اختلال در بعد اظهاری تعامل همسران را می توان طلاق عاطفی خواند. مارک نپ تحلیل عمیقی از مراحل آغاز آزمودن و پایان دادن یک رابطه و انواع فراگرد ارتباطی مربوط به آن ها که هر مرحله را از مرحله دیگر ممتاز می کند ارائه داده است. این مراحل از ساختن یک رابطه آغاز می شود. و پس از رسیدن به اوج رابطه رو به زوال نهاده و به طرف جدایی حرکت می کند. او در کل ده مرحله را در روابط افراد تفکیک کرده که پنج مرحله مربوط به پیوند و پنج مرحله مربوط به جدایی است. 1- مرحله افتراق: زمانی است که طرفین رابطه یا یکی از آن ها احساس کنند که رابطه او با دیگری او را کاملا محدود کرده است. در این وضعیت طرفین بیش تر از وجوه اشتراک به تفاوت ها می اندیشند و سعی در برجسته کردن اختلافات دارند. 2- مرحله محدود کردن: در این مرحله طرفین رابطه شروع به کاهش دفعات ارتباط و میزان صمیمت آن می کنند اشتیاق چندانی برای ارتباط از خود نشان نمی دهند و از صحبت درباره موضوعاتی که منجر به تنش و مشاجره می شود پرهیز می کنند. رابطه به گونه ای محسوس به سمت رسمیت گرایش می یابد جملات و عبارات طرفین نشان از بی تفاوتی نسبت به طرف مقابل و خواسته های او دارد. 3- مرحله بی روح شدن رابطه: بیان گر افزایش تخریب رابطه است. در این مرحله پیام های کلامی یا غیر کلامی به گونه ای هستند که عموما میان اشخاص بیگانه رد و بدل می شوند و رنگی از محبت جاذبه و گذشت در آنها نیست. در واقع دیگر در مورد خود رابطه اندیشه ای نمی شود و علت ادامه رابطه در این وضعیت عواملی فراسوی جاذبه و توجه به طرف دیگر رابطه است. 4- مرحله پرهیز از یک دیگر: در این مرحله طرفین رابطه با گریز از یکدیگر سعی می کنند ناراحتی های خود را کاهش دهند و اغلب جدایی جسمی انجام می گیرد. یعنی طرفین سعی می کنند به هم نزدیک نشده و یکدیگر را نبینند. این مرحله در رابطه با همسران به سختی انجام می گیرد زیرا آن ها به خاطر شرایط زندگی مشترک مجبورند در یک خانه زندگی کنند. 5- مرحله جدایی: آخرین مرحله در روابط افراد است جدایی ممکن است پس از یک مکالمه کوتاه یا پس از یک عمر زندگی مشترک صورت پذیرد. در مجموع با توجه به نظریات مورد بررسی به ویژه تحلیل مارک نپ از مراحل جدایی می توان طلاق عاطفی را وضعیتی در نظر گرفت که رابطه همسران در مراحل محدود کردن بی روح شدن و پرهیز از یکدیگر باشد. 2-1-4- عوامل مؤثر بر اختلافات زناشویی و طلاق: زمینههای اختلاف که پیوند زناشویی را تهدید میکند بسیار متعدد هستند که عبارتند از: 2-1-4-1- وقت صرفکردن با هم با آنکه بسیاری از زوجها شاکی هستند که بهقدر کافی با هم وقت صرف نمیکنند، اغلب به این نتیجه میرسیم که مشکل اصلی، مدت با هم بودن نیست؛ بلکه مسئله اینجاست که این فرصت با هم بودن چگونه میگذرد. اختلافات اصولی احتمالاً برای زندگی مشترک مضر هستند، اما از آنها بدتر کمتوجهی زن و شوهر به راضی کردن یکدیگر هنگام صرف غذا و هنگام حضور در مهمانیها است (بک آرون، 1921). ارتباط نقش مرکزی در ازدواج ایفا می کند (بورلسون و دنتون، 1997) به گونه ای که از لحاظ ویژگی های زناشویی مشخّص شده است که ارتباط موثر و کارآمد میان شوهر و همسر مهم ترین جنبه ی خانواده های دارای عملکرد مطلوب می باشد (گریف، 2000). بک وجونز (1972 به نقل از ساپینگتون، 1382) متوجه شدند که رایج ترین مشکل در ازدواج های نا آرام و پر دردسر همانا ارتباط ضعیف است. به عبارت دیگر موضوعات ارتباطی ممکن است نگرانی ها و دل مشغولی های اوّلیّه ی برخی زوج های مراجعه کننده برای درمان باشد. رویکردهای ارتباطی اغلب با سه فرض اساسی به بررسی ازدواج و روابط زناشویی می پردازند: 1- تعارض های زناشویی غیر قابل اجتنابند، هدف درمان های ارتباطی حذف کامل این تعارض ها نیست بلکه تلاش می کنند تا به آنها جهت دهند و آنها را در مسیرهایی سازنده به کار اندازند. 2- ارتباط در دو سطح کلامی و غیر کلامی روی می دهد و یکی از دلایل اصلی بروز اختلاف های زناشویی، ناهماهنگی پیام هایی است که به طور همزمان توسط این دو سطح منتقل می شوند. 3- همسران در شیوه های برقراری ارتباط با یکدیگر تفاوت دارند (سهرابی، 1382). در کل ، یک فرض عمومی این بوده است که علّت بسیاری از مشکلات ارتباطی زناشویی، مهارت های ارتباطی ناکارآمد از طرف همسران می باشد و مطابق با این دیدگاه اپونوهیوو کراچدر 1996 بیان کردند که آموزش ارتباط به عنوان کوششی جهت ترمیم رابطه مسئله دار، مولّفه ای مهم در بسیاری از رویکردهای درمان زناشویی است. (بورلسون و دنتون، 1997). 2-1-4-2- تقسیم کار کار بسیاری از زوجها بر سر تقسیم وظایف و اینکه زن و شوهر هر کدام موظف به انجام چه مسئولیتهایی هستند به اختلاف میکشد. با بیاعتبار شدن تدریجی نقشهای سنتی زن و مرد، تعیین مسئولیتهای زن و شوهر در قبال هم دشوار شده است. از دیرباز و براساس یک رسم متداول، نقش مرد در خانواده تحصیل درآمد و نقش زن انجام کارهای خانه و نگهداری از بچهها بوده است. اما وقتی زن و مرد هر دو بیرون از منزل کار میکنند، زن اغلب مسئولیت دوگانهای پیدا میکند. هم باید در بیرون از منزل برای تحصیل درآمد کار کند و هم در منزل به کارهای خود رسیدگی نماید. با توجه به تحولات تدریجی و موقعیتی که امروزه فراهم آمده، زن و شوهر در کار تأمین درآمد و انجام وظایف خانهداری با هم مشارکت میکنند. این تحول با آنکه در زمینههایی اسباب تحکیم پیوندهای زندگی زناشویی را فراهم کرده، در بعضی زمینهها و بهخصوص در مواردی که نقشها نامشخص و درهم شدهاند، اشکالاتی بهوجود آورده است. در بهترین شرایط، تقسیم وسیلۀ مناسبی برای تسهیل انجام کارهاست. اما زوجهایی که هدف را گم میکنند در ارزیابی سهم یکدیگر با دشواری روبهرو میشوند. انجام دادن کار در انقیاد دکترینهای مجردی نظیر انصاف، مساوات و عمل متقابل قرار میگیرد. کار هم که انجام میشود، زن و شوهر بر سر اینکه هر کدام چه اندازه در تحقق هدف نقش داشتهاند، کارشان بهبحث و اختلاف میکشد و یکدیگر را به زیرپا گذاشتن پیماننامۀ ازدواج متهم میکنند. یکی از منابع عمدۀ این اصطکاک دکترین انصاف است. ممکن است زن و شوهری که با هم اختلاف دارند مدعی باشند که بیش از سهم و حد خود کار میکنند. بر سر اینکه چه کسی باید ظرفها را بشوید یا بچهها را در رختخواب بگذارد و غیره گفتگو درمیگیرد. زیربنای این قبیل منازعات را باید در برداشتها، طرز تلقیها و نگرانیهایی جستجو نمود که کار را به اختلاف میکشاند (بک آرون، 1921). 2-1-4-3- نگهداری از بچهها بخش عمدهای از طرز تلقی مربوط به تربیت کودک و نگهداری از او به تجربه سالهای کودکی زن و شوهر باز میگردد. بعضی پدر و مادر خود را الگو قرار میدهند و جمعی در جهت مخالف رفتار آنها حرکت میکنند. اما به هر صورت، زن و شوهر در مقام پدر و مادر طرز پرورش خود را معیار قرار میدهند. علاقهمندترین والدین نیز گاه با پافشاری بیش از حد برای اصلاح رفتار فرزندانشان نتیجۀ معکوس میگیرند. از جمله عوامل دیگری که میتواند اسباب تشویش پدر و مادر شود، تردیدهای پنهانی است. مثلاً ممکن است مادری از درست بودن رفتار خود مطمئن نباشد. این تردید میتواند به موقعیتی منجر شود که او خود را یک مادر شکست خورده بداند. در این مورد، وقتی از کودک رفتار ناشایستی سر میزند، مادر بیش ازحد تناسب واکنش خشمگینانه نشان میهد. در میان بدرفتاری کودک و واکنش بیتناسب مادر چیزی وجود دارد که آن را افکار خودانگیخته (اتوماتیک) مینامیم. مثلاً، ممکن است مادر با مشاهدۀ بدرفتاری فرزند خود نتیجه بگیرد: «بدرفتاری او تقصیر من است. من باعث شدهام که چنین رفتاری داشته باشد.» بعد برای رهایی از این ذهنیت میخواهد به هر شکل به خود ثابت کند که مادر خوبیست. برای فرزند مقررات انضباطی شدیدتری وضع میکند و با این کار میخواهد تصویر ذهنی خودش را بهتر کند. اما وقتی کودک مطابق معیارهای او ظاهر نمیشود، بار دیگر تحت تأثیر تردیدی که به خود دارد تصمیم میگیرد که فرزندش را به اطاعت از مقررات خود مجبور کند. در این مرحله، اگر شوهر او را به خاطر سختگیری بیش از حد مورد شماتت قرار دهد، نگرانی از مادر بد بودن بار دیگر در او ظهور میکند و در نتیجه و به احتمال زیاد برای رهایی از این نگرانی این بار شوهر را آماج حمله قرار میدهد.نظر به اینکه برخوردهای میان زن و شوهر اغلب ناشی از دلواپسی از لوس کردن بیش ازحد فرزندان، بیتوجهی زیاد به آنها، آسیب زدنهای جبرانناپذیر و یا تردید بهصلاحیت خود در انجام وظیفۀ پدری یا مادری است، خوبست که پدر و مادر در فراسوی عصبانیت خود به جستجوی علل اصلی دلواپسیها و تردیدها بگردند. مطرح ساختن صریح نگرانیها و دلواپسیها ممکن است کمکی به تخفیف آن بکند، علاوه بر آن، طرح موضوع با همسر میتواند به ارزیابی این قبیل نگرانیها کمک کند. اگر معلوم شود که چنین چیزی وجود دارد، زن یا شوهر میتوانند با اقدامی مشترک در رفع آن بکوشند (بک آرون، 1921). در زمینه نقش فرزند یا فرزندان در ازدواج از دو منظر می توان نگریست: یکی اثر فرزند بر کیفیت روابط زناشویی والدین و دیگر تاثیر روابط والدین بر فرزندان. مرور تحلیلی توانگ، کمپبل و فاستر (2003) نشان داد که والدین رضایتزناشوییپایین تری را در مقایسه با غیر والدها گزارشمی دهند. هم چنین ارتباط منفی معناداری بین رضایت زناشویی و تعداد فرزندان وجود دارد. تفاوت در رضایت زناشویی در میان مادرانی که کودک نوزاد داشتند مشهود ترین میزان را داشت. برای مردان این اثرپذیری به طور مشابه از سنّ فرزندان صورت می گرفت. اثر والد بودن بر رضایت زناشویی در میان گروه های اجتماعی- اقتصادی بالا منفی تر است. این داده ها مبین آن هستند که بعد از تولّد فرزندان، به دلیل تعارضات مربوط به نقش و محدود شدن آزادی، رضایت زناشویی کاهش می یابد. با این وجود مثال های بسیاری وجود دارند که کودکان، رضایت را بهبود یا افزایش می دهند یا حداقل اثر منفی ندارند (توانگ و دیگران، 2003). به عنوان مثال، پژوهش کاردک (1995) نشان می دهد که حضور فرزندان به طور مثبتی با رضایت زناشویی مرتبط می باشد. 2-1-4-4- مسایل مالی مسایل مربوط به دخل و خرج هم اغلب موجبات اختلاف زن و شوهر را فراهم میسازد. با توجه به نقش دخل و خرج میتوان انتظار داشت که فعالیت مشترک زن و شوهر در تحصیل اسباب معاش و پرداخت هزینهها بر وحدت و یکپارچگی میان زن و شوهر بیفزاید. اما اینجا هم آنچه قرار است اسباب همکاری بیشتر باشد، اغلب در جهت جدایی آنها از هم عمل میکند.در زمینۀ دخل و خرج اغلب با انواع مشغلههای ذهنی درخصوص انصاف، کنترل و رقابت وسایر معانی نمادین، که به فالیتهای مشترک لطمه میزند، برخورد میکنیم. بسیاری از زوجها بر سر چگونگی پرداخت مخارج با هم اختلافنظر دارند. بسیاری از آنها پس از رسیدگی چندین و چند ساعته فهرست مخارج یکدیگر را به بیتوجهی در خرج کردن درآمدها متهم میسازند و آتش خشم یکدیگر را برمیفروزند. مشکل زمانی بروز میکند که زن یا شوهر و معمولاً کسی که بیشترین بخش درآمد خانواده را تأمین میکند، در صدد کنترل مخارج، طبقهبندی اولویتها و سهمیهبندی برمیآید و طرف مقابل بهعنوان یک اقدام تلافیجویانه در برابر اعمال کنترل، پول بیشتری خرج میکند.گرفتاری دیگر زمانی بروز میکند که زن و شوهر، هر دو، از درایت لازم در اداره امور مالی زندگی بیبهرهاند. اداره امور مالی خانواده شبیه اداره کردن یک مؤسسه کوچک تجاری است و لازم است که زن و شوهر در زمینۀ مخارج با توجه به درآمد قابل مصرف خانواده همکاری کنند. باید اولویتها را در نظر بگیرند، مخارج ضروری را مشخص سازند و بعد از تخصیص درآمد به آنها درباره خرج باقیمانده درآمد برای تفریح، گردش، سرگرمی ـ و همچنین پساندازه تصمیم بگیرند. متأسفانه خرج کردن بیش از رقم مورد توافق بهنوعی لج و لجبازی منتهی شده، نظام بودجهبندی خانواده را بههم میریزد. زن و شوهر باید در کار بودجهبندی و خرج درآمدهای خانواده از سیاستی استفاده کنند که از بروز لجبازی و اقدامات تلافیجویانه اجتناب شود (بک آرون، 1921). درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایتمندی زناشویی پایین همراه است. هنگامی که زوجین دائماً درباره پول نگرانی داشته باشند، رضایتمندی زناشویی پایین خواهد بود (ساپینگتون، 1975). به همین منوال، هر قدر در سطوح قشربندی اجتماعی پایین تر بیاییم، میزان طلاق رو به افزایش می گذارد ولی بالعکس، میزان طلاق در بین گروه های دارای منزلت حرفه ای و فنّی، کمتر است. (بنی جمالی و همکاران، 1383). از طرف دیگر بیکاری نیز یکی از عوامل پیش بینی کننده طلاق است در عین حال، رضایتمندی شغلی به ویژه برای شوهرها، با خشنودی زناشویی رابطه دارد (ساپینگتون، 1382) و بنابراین شغل تاثیر بسزایی در غنی سازی رابطه دارد. ولیکن در عین حال ملزومات شغلی گاهی اوقات می تواند با نقش زوجین رقابت کند (هالفورد، 1384). 2-1-4-5- مسئله اقوام همسر وابستگیهای عاطفی زن و شوهر به خانوادههای خود میتواند بر روابط زناشویی تأثیر سوء بگذارد. در بسیاری از موارد، توجه زیاد زن یا شوهر به پدر و مادر اسباب تکدرخاطر دیگری را فراهم میسازد. اقوام هم گاهی مسایلی برای فرزندان ازدواج کردۀ خود ایجاد میکنند. آنها هم مانند فرزندانشان گرفتار احساس بیعدالتی، تعمیم مبالغهآمیز و تفکرات نمادین هستند (بک آرون، 1921). 2-1-5- تاثیر ات طلاق 2-1-5-1- تاثیر طلاق و اختلافات زناشویی بر زنان ترس از تنهایی پس از طلاق احساسی است که زنان بیش از مردان ابراز می کنند. این ترس بیشتر ناشی از این نگرانی است که آیا شریک زندگی دیگری خواهد داشت؟ ترس و یاس از اینکه نتوانند بدون یک مرد زندگی کنند و فرزندان خویش را به تنهایی اداره کنند و شغلی بیابند و از نظر مالی خود و فرزندانشان را اداره کنند.این ترسهای واقعی ناشی از تردیدهای واقع بینانه درباره مسائل مالی بازار کار مشکلات بزرگ کردن فرزندان به تنهایی و تغییر در زندگی فردی و اجتماعی است (سوزان فوروارد،1997). جدایی از همسر به طور ناگهانی یا پیش بینی شده برای همه اعضای خانواده علی الخصوص فرد درگیر، یک شوک محسوب می شود. در این هنگام بحران روانی رخ می دهد. احساس انسان با عقل منطبق نسبت و واکنش های فرد غیر ارادی است و در اکثر موارد دچار درماندگی می شود. در اولین مرحله انسان هنوز نمی داند باید واقعیت جدایی را بپذیرد یا نه؟ آیا تنها خواهد ماند؟ ایا در آینده همسری مناسب پیدا خواهد کرد(کگی کریستیان،1377). فقدان همسر و تنهایی پس از طلاق موجب می شود که اکثر زنان پس از جدایی به ناراحتی های روحی و جسمی دچار شوند و همچنان نیازهای عاطفی خود را در شوهر قبلی خود جستجو نمایند. کمبود معاشرت و تفریح به علت مسائل شهرنشینی در کلانشهر، مشکلات روانی زن را می افزاید (فرجاد،1372). البته مشکلات روحی پس از طلاق به مراتب بیش از صدمات جسمانی آن می باشد. بعد روانی طلاق علی القاعده برای زن و مرد مساوی است مگر شرایط دیگری آن را تغییر دهد. لذا احساس خسارت بیشتر توسط زن در مسئله طلاق، به دوگانگی موقعیت اجتماعی و اقتصادی زن و مرد در جامعه باز می گردد.زن مطلقه به علت عدم استقلال اجتماعی فاقد پایگاه اجتماعی معینی بوده و به خانواده پدر یا برادر وابسته است. تفاوت زن و مرد در ازدواج مجدد پس از طلاق نیز به موقعیت اجتماعی اقتصادی متفاوت آنها باز می گردد. در واقع طلاق یک تهدید اجتماعی اقتصادی برای زن محسوب می شود(اورعی،1366). بسیاری از افراد مطلقه (اعم از زن یا مرد) پس از طلاق شغل خود را از دست می دهند از دیگر مسائل و مشکلات زنان مطلقه، تهیه مسکن و مکانی برای زندگی است. کمتر کسی حاضر است به یک زن مطلقه اتاق اجاره دهد(فرجاد،1372). وضعیت زن و شوهر پس از طلاق روندی از محرومیتهای گوناگون، طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی، دوران زندگی مشترک در یک دوره کوتاه و یا یک دوره طولانی، عدم ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و همراز و نبودن محل زندگی مستقل برای طرفین است. طلاق شرایطی را ایجاد می کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده از فرد مطلقه، کاهش نفوذ اجتماعی وی و حتی گاهی تضعیف موقعیت ها و فرصتهای اجتماعی فرد می شود. در برخی مواقع رفتار جامعه با زنان مطلقه به گونه ای است که احساس می کنند دیگر جایی در جامعه ندارند. فرد مطلقه نه تنها در مقام یک مجرد نیست، بلکه تعریف و جایگاه مناسبی را برای وی در نظر نمی گیرند و نگرش منفی نسبت به فرد مطلقه وجود دارد. گوئی آنان افرادی بوده اند که از تمایلات و خواهشهای خود پیروی کرده و از برخورد با واقعیات زندگی خودداری کرده اند و منافع خود را بر مصالح خانواده ترجیح داده اند(فرجاد،1372). در واقع ارزیابی بسیار منفی جامعه از طلاق به ارزیابی منفی از شخصیت زن و شوهری که جدا شده اند تعمیم داده می شود زنان مطلقه از گزند طعنه ها و نگاه های کنجکاوانه دوستان، اطرافیان و آشنایان در امان نیستند به طور مثال بعضی معتقدند که وجود زن مطلقه در اتاق عقد خویش یمن نمی باشد. مذموم بودن طلاق منجر به تنگی روابط اجتماعی زن مطلقه می شود و بدین ترتیب ارزشهای حاکم بر جامعه بیش از مشخصات فردی بر مشکلات زنان مطلقه می افزاید. از سوی دیگر روحیه جامعه ایرانی به گونه ای است که شخصیت زن را در چارچوب خانواده می بیند لذا با شکستن این کانون شخصیت و هویت خانوادگی زن دستخوش اختلال می شود(ادیب،1374). زنان مطلقه معمولا نسبت به مردانی که متارکه نموده اند کمتر ازدواج مجدد می کنند. از جمله علل اجتماعی این وضعیت وجود فرزندان سن زن و عدم پذیرش مردان جهت ازدواج با زن مطلقه می باشد. البته این امر به علل روانی مانند شکست در ازدواج قبلی و عدم اعتماد مردان به موفقیت زنان مطلقه در زندگی زناشویی و عدم روحیه مناسب جهت آغاز زندگی جدید باز می گردد(فرجاد،1372). در فرهنگ ایرانی زنان مطلقه برای ازدواج از اعتبار کمتری برخوردارند و مردی که ازدواج نکرده کمتر به سراغ آنها می رود و در اغلب موارد مردانی که زنان خود را از دست داده اند یا همسر خود را طلاق داده اند، به خواستگاری آنها می آیند در این شرایط زن مطلقه دیگر نمی تواند آزادانه حق انتخاب داشته باشد و سطح توقعات او از طرف متقابل بسیار تنزل می کند و بسیاری از شرایط ناگوار را به اجبار پذیرا می شود زیرا در غیر اینصورت برای همیشه تنها خواهد ماند(حسینی و بیرجندی،1377). از جمله آثار طلاق ایجاد خانواده های اضطراری است. یعنی یکی از زوجین (اکثرا زن) بعد از جدایی در خانه پدری حیات می گذراند و هر شرایطی را تحمل می کند. زیرا جامعه هیچ جایی را برای زنان مطلقه در نظر نگرفته است و امکان امرار معاش و گذران زندگی به هیچ وجه برایش وجود ندارد هر چند اکنون اکثر زنان مطلقه باسواد هستند و می توانند شغلی داشته باشند ولی وابستگی و احساس سربار بودن هنوز برای زنان مطلقه وجود دارد(ساروخانی،1376). بررسی پیامدهای طلاق عاطفی نشان می دهد میزان و نوع فشارها و مشکلات روحی حاصل از طلاق عاطفی، در زندگی زنان متفاوت بوده است و در برخی خانواده ها پیامدهای شدیدتری تجربه شده است.علاوه بر این در مواردی پیامدها برای زن شدید و برای فرزندان خفیف بوده است و بالعکس در برخی موارد پیامدها برای زن خفیف و برای فرزندان شدید بوده است( باستانی ،1390). یکی از پیامدهای طلاق عاطفی مواجهه زن با مشکلات روحی مختلف است که توسط کلیه زنان مورد مطالعه تجربه شده است. بی انگیزگی، بی حوصلگی و افسردگی از مشکلاتی است که اکثریت قریب به اتفاق زنان با آن مواجه بوده اند.احساس حقارت و خرد شدن شخصیت از دیگر پیامدهای طلاق عاطفی بوده است (باستانی ،1390). به نظر مي‌رسد برخي پيامدهاي طلاق در جامعه‌ي امروز ما نه بر وضعيت جامعه‌ي غربي قابل انطباق است و نه بر جامعه‌ي سنتي. در جامعه‌ي غربي به دليل آن که طلاق، به لحاظ فرهنگي، امري پذيرفته شده و عادي است فرزندان و همسران طلاق با فشار رواني کم‌تري مواجه مي‌شوند. از سوي ديگر به دليل آن که ازدواج‌هاي پي‌در پي زنان و مردان امري رايج است، احتمال آن که طلاق به تک زيستي زنان منجر شود، کاهش مي‌يابد. در جامعه‌ي سنتي نيز وجود پيوندهاي خويشاوندي قومي، ضمانتي براي برخي حمايت‌ها از زنان پس از طلاق فراهم مي‌آورد که در جامعه‌ي کنوني چنين تضمين‌هايي فراهم نيست. از سوي ديگر در جوامع اسلامي هم زنان به ازدواج مجدد، پس از طلاق ترغيب مي‌شدند، هم‌ تک زيستي زنان امري ناپسند به حساب مي‌آمد و هم مردان به حمايت از اين زنان، چه به شکل ازدواج اول و چه در قالب تعدد زوجات و ازدواج‌هاي موقت درازمدت، تشويق مي‌شدند؛ اما در جامعه‌‌ي ما واقعيت زندگي زنان مطلقه در زير انبوهي از شعارهاي حمايت از زنان و رويه‌ها و قوانين مشکل‌زا ناديده گرفته مي‌شود. (دهقان، 1380)در بررسی پیامدهای طلاق، عوارض ناشی از طلاق بر زن را، در سه دسته فردی- خانوادگی و اجتماعی دسته بندی می کنند (ساروخاني،1376). 2-1-5-1-1- عوارض فردی: ترس و تنهایی، کاهش رضایت از زندگی و افسردگی پدر بودن در عین مادر بودن، مشکلات اقتصادی اعم از مشکل مسکن، شغل و تأمین مایحتاج زندگی، مشکلات جسمی و روحی، روی آوردن به ارتکاب جرم و بزه چون قتل، اعتیاد، فحشاء، خودکشی، از جمله نتایج فردی طلاق بر زن مطلقه است. ترس از تنهایی و آینده، احساسی است که زنان مطلقه بیش از مردان آن را حس می کنند. این ترس ناشی از نگرانی اداره زندگی خود و فرزندان است. درگیر شدن با بازار کار و به دوش کشیدن مشکلات تربیتی و اقتصادی کودکان بزرگترین عامل ترس این زنان است. بحران روانی پس از شوک طلاق باعث می شود واکنش های فرد در مقابله با مشکلات غیر ارادی و غیر منطقی شود. لذا اغلب زنان برخی برای مدتی،دچاردرماندگیشدهو نمی دانند چگونه با واقعیت طلاق کنار بیایند و تبعات آن را بپذیرند. احساس گناه و خیانت نسبت به خوشبختی خود و فرزندان نیز از دیگر واکنشهای زنان مطلقه است. اکثر زنان پس از طلاق دچار ناراحتیهای جسمی و روحی می شوند. سردرد، برونشیت، آسم، افزایش فشار خون بی قراری در خواب، احساس عدم سلامتی اختلال هواس و پناه بردن به الکل، مواد مخدر و سیگار از جمله مشکلاتی است که جسم زن را در معرض خطر قرار می دهد. البته مشکلات روحی به مراتب بیشتر و خطرناکتر از صدمات جسمانی است. زن مطلقه به علت عدم استقلال اجتماعی و مالی، همیشه به شوهر، پدر و یا برادر خود وابسته است. لذا به تنهایی نمی تواند تمامی مشکلاتش را با توجه به روحیه حساسی که پس از طلاق پیدا کرده است، حل کند. تمامی مشکلات باعث می شود زن عصبی شده و زمینه بیماریهای روانی در وی پیدا شود. نقش مادر نیز از دیگر مشکلات فردی زن است. زن در عین زن بودن باید رفتار و اعمال مردانه داشته باشد تا فرزندش کمبود پدر را احساس نکند. همچنین او باید در اجتماع به جای مردان هم ظاهر شود و به دیگر سخن گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و یک موقعیت اجتماعی-اقتصادی مناسب برای خودش پیدا کند. زن مطلقه از گزند طعنه ها و نگاه های کنجکاوانه اطرافیان در امان نیست و حتی برخی آنها را به اطاق عقد عروس و داماد نیز راه نمی دهند. این برخوردها با زن، او را از برقراری ارتباط با دیگران منع می کند وزن، به تنهایی و انزوا خو می گیرد و همین گوشه گیری، خود عاملی برای پیدایش بیماریهای روحی می شود. از دیگر مشکلات فردی زنان مطلقه، کاهش فرصت های ازدواج است. در فرهنگ ایرانی زن مطلقه از اعتبار کمتری برای ازدواج برخوردار هستند، لذا این زنان دیگر حق انتخاب آزاد ندارند و مجبورند با توقعات خواستگار جدید خود کنار بیایند و با شرایط آنها تن به ازدواج مجدد دهند. روی آوردن به جرم و بزهکاری علاوه بر مشکلات فردی، دامنگیر اجتماع نیز می شود. فقدان ارضای جنسی و مشکلات اقتصادی در برخی زنان، موجب ایجاد انحرافات جنسی و فساد اخلاقی می شود. پدیده فحشاء و زنان خیابانی یکی از پیامدهای روز افزون طلاق در کشور است.جدای از این مسئله، بعضی از زنان دچار افسردگی های شدید شده و به خودکشی و یا دگر کشی روی می آورند. فرار از خانه پدری و ولگردی و یا خودسوزی از تبعات این مشکلات روحی است. 2-1-5-1-2- عوارض خانوادگی طلاق زوجین خواه ناخواه روی فرزندان تاثیر منفی می گذارد. بزهکاری و فرار کودکان از خانه، رفتارهای ضد اجتماعی آنان، مشکلات تربیتی، اختلال در هویت فردی و خانوادگی، افت تحصیلی بهم خوردن تعادل روحی و روانی آنها، مشکل نفقه کودکان، ازدواج مجدد مادر و ... از عوامل خانوادگی است که درگیر زن مطلقه می شود. 2-1-5-1-3- عوارض اجتماعی افزایش جرایم، تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه، از بین رفتن واحدهای خانواده در اجتماع، افزایش هزینه کشور برای جلوگیری از جرایم منتج از طلاق، هزینه ساخت دادگاهها، زندان ها، مراکز نگهداری کودکان بزهکار و طرح اقامتگاهی برای زنان مطلقه و .. . از جمله تبعاتی که در اثر طلاق تأثیر مستقیم و غیر مستقیم خود را روی همۀ افراد جامعه می گذارد آثار سوء طلاق فقط بر زوجین و فرزندان آنها باز نمی گردد بلکه بارها شدن زنی بی سرپرست و فرزندان بدون آینده و بدون نظارت پدر و مادر، دامنه فقر و فساد و فحشا در جامعه افزایش می یابد. با افزایش طلاق، یکپارچگی اجتماعی از بین رفته و روابط اجتماعی بیمار شده و روح پویایی جامعه از بین می رود. طلاق نه تنها اثرات اقتصادی منفی بسیاری بر خانواده دارد، بلکه این اثرات در تک تک سلولهای اجتماع رخنه می کند و حتی خانواده های سالم ناخودآگاه در اجتماع تحت تأثیر عوارض طلاق قرار می گیرند (ساروخاني،1376). 2-1-5-2- تاثیر طلاق و اختلافات زناشویی بر کودکان از پیامد های طلاق عاطفی ، مواجهه فرزندان با مشکلات روحی و رفتاری مختلف، از جمله اضطراب شدید، انزوا و گوشه گیری، پرخاشگری، افت تحصیلی، دوری روانی از پدر و مادر و فرار از خانه است (باستانی،1390). وایتمن نشان داد اغلب کودکان طلاق فرایند سوگ را مشابه آنچه در مرگ اتفاق می افتد تجربه می کنند. این فرایند نزدیک به دو سال بعد از طلاق طول می کشد و شامل توالی از انکار، خشم، افسردگی و پذیرش است. این هیجانات در واقع به عنوان عکس العملی طبیعی و بهنجار در مقابل طلاق در نظر گرفته می شود. کوبلر-راس نیز مراحل سوگ را به طور مشابهی برای طلاق به کار برد. اولین مرحله انکار است به این معنی که کودک سعی می کند وقوع طلاق را انکار کند. سپس کودک به مرحله خشم وارد می شود که می تواند به خودش یا والدین مربوط باشد. پس از این مرحله ی بعدی چانه زنی است که شامل سعی کودک در پیشنهاد چیزهایی به والدین، خدا یا هر کس دیگری که می تواند با دستور به توقف طلاق کمک کند می شود. مرحله ی چهارم افسردگی است به دلیل این که کودک تشخیص می دهد که چه بخواهد چه نخواهد طلاق ادامه پیدا می کند. در پایان پذیرش طلاق است. در حالی که وایتمن به این نکته دست یافت که حدود یک سوم از کودکان طلاق از این چهار مرحله تقریبا در طی دو سال عبور می کنند اما یک سوم دیگر کودکان الگوی مشابهی را دنبال می کنند که زمان بیشتری طول می کشد تا به نقطه ی پذیرش برسند. احتمالا پسران به زمان بیشتری نیاز دارند تا به پذیرش دست یابند و استرس های خانوادگی بیشتری مثل تغییرات بزرگ از قبیل جابجایی، تغییرات زیاد در درآمد خانواده، ازدواج های دوباره و در بعضی از موارد سوء رفتارهای روانی، جسمانی و جنسی، در زندگی آنها وجود دارد. وایتمن معتقد بود یک سوم دیگر از کودکان طلاق به نظر نمی رسد هرگز از اثرات طلاق بهبودی یابند. این کودکان خشمگین و افسرده باقی می مانند و هرگز به نظر نمی رسد که قادر به پذیرش طلاق باشند. این گروه ممکن است از شکست در مدرسه و مشکلات پیچیده تر در زمان بزرگسالی رنج ببرند. طبق یافته های فریمن این برای کودکان طلاق غیر معمول نیست که خشم، غمگینی، اضطراب، رهاشدگی، تنهایی، خارج از کنترل بودن یا حتی بیش از اندازه بار مسئولیت را بر دوش داشتن با دیدگاهی از امکان متعهد شدن به بعضی از مسئولیت های والد غایب را تجربه کنند. بعضی از کودکان کشمکش های خود را با رفتارهای آشفته بروز می دهند در صورتی که بقیه منفعل می شوند و عقب نشینی می کنند. عکس العمل رایج دیگر به طلاق سرزنش خود است. کودکان احساس می کنند که آنها واقعا باعث طلاق شده اند. وایتمن به این نتیجه رسید که این عکس العمل در کودکان کوچکتر با سطح تفکر محدودشان در این سن مرتبط است. تفکر انتزاعی آنها با اینجا و اکنون سر و کار دارد و نمی توانند پیامدها یا نیات و احساسات دیگران را در نظر بگیرند. بنابراین طلاق در چنین قالبی که «چه اثری بر من دارد؟» نگریسته می شود. این محدودیت از نوع خود میان بینی تفکر اغلب باعث می شود بسیاری از کودکان فکر کنند که تنها فردی هستند که این تجربه را می گذرانند و احساساتی نظیر خجالت را تجربه کنند. پژوهش هایی نظیر پژوهش والچاک و برنز نشان داده اند که کودکان 7-6 ساله از درک بسیاری از رویدادها ناتوان هستند و بسیاری از مسائل آنها را دچار سردرگمی می کند. تقریبا کودکان در سنین پایین نمی توانند بفهمند چرا پدر و مادشان مجبورند جدا از هم زندگی کنند و این جدائی دائمی است. تضاد یکی از دلایل مهمی است که طلاق والدین به بروز مشکلات رفتاری در کودکان منجر می شود. در سال (2000) باتلر و همکاران بیان کردند تضاد فرایند طلاق را برای کودکان مشکل می کند چرا که آنها برای انتخاب میان والدین خود احساس ضرورت می کنند که در واقع می بایست یا از آنها دفاع کنند یا از هر دو کناره گیری کنند. با تضاد بیشتر دلبستگی ها ناامن تر و اضطراب بیشتری رشد خواهد کرد که به تضاد شدید و پرخاشگری در کودکان منجر می شود(بموراس،2003). بنابر تحقیقات انجام شده کودکان پس از طلاق به ناراحتی و نگرانی های گوناگون دچار می شوند. رفتارهای متعارف کودکان طلاق در سنین 6-8 عبارت است از: 1-احساس می کنند که والد نقش عمدی و جدی در جا گذاشتن آنها داشته است. 2-احساس تنفر به آنها دست می دهد و ممکن است داستان هایی درباره والد غایب درست کنند. 3-زمانی که در کنار یکی از والدین می مانند برای دیگری دلتنگ می شوند. 4-ممکن است از دردهای معده شکایت کنند. 5-هر ناراحتی و غمی را انکار می کنند و ادعا می کنند که همه چیز خوب است. 6-ممکن است از الگوهای ناسالم مثل دروغ، دزدی، پرخاشگری تقلید کنند. 7-برای طرفداری از یکی از والدین مبارزه می کنند. 8-میل شدید دارند تا دوباره والدین را با هم پیوند دهند(جرالد و بوشا ،1995). يكي از بزرگترين اثرات منفي طلاق اين است كه چون بچّه ها اكثراً بعد از طلاق با مادران خود زندگي مي كنند، به دليل ناآگاهي و بي تجربگي از روشهاي بسيار غلطي استفاده مي كنند. به اين معني كه پدر فرزندشان را مانند يك ديو به آنها معرّفي مي كنند، آنها معمولاً به خاطره هايي كه با پدر داشته اند رنگ غم مي دهند و خويش را بي گناه و معصوم جلوه مي دهند غافل از اين كه هر كودكي نيازمند آن است كه پدر و مادر خود، هر دو را با ارزش بداند و در غير اين صورت متوجّه مي شود كه خودش نيز بي ارزش است. (مهديخان، 1382).كودكاني كه به خاطر ناآرامي در خانه و جدايي با والدين خود دچار بزهكاري مي شوند، آنها بايد دركانون اصلاح و تربيت كودكان پرورش داده شوند تا راه و رسم صحيح زندگي كردن را بياموزند. جمعي اعتقاد دارند كه اصلاح بزهكاري بسيار دشوار است. زيرا كودك بزهكار سبك و شيوه اي كه براي زندگي در پيش گرفته برايش لذّت بخش است چون نيازهايش را ارضا مي كند (شمس مستوفي، 1376). به نظر می رسد کودکان پیش دبستانی بیشتر از سایرین مستعد تاثیرات منفی طلاق هستند. شاید به این نظر که سطح رشد شناختی آنها هنوز در حدی نیست که بفهمند چه اتفاقی افتاده و شاید در علت جدایی والدینشان دچار سوء تعبیر می شوند. معمولاً بسیاری ازاین کودکان درست پس از طلاق دچار کابوس می شوند. بازی هایشان حاکی از افسردگی است. خورد و خوراکشان دچارا ختلال می شود و برخی از آنها دچار شب ادراری اند و ازاین که ممکن است خودشان باعث جدایی شده باشند احساس گناه می کنند. کودکانی که پدر و مادرشان از هم جدا شده اند در مهد کودک هنگام کنش متقابل با همسالان کمتر بچه های دیگر را بغل می کنند، کمتر لبخند می زنند و بیشتر گریه می کنند و نق می زنند. در این میان کودکان مدرسه رو ممکن است در مقایسه با کودکان پیش دبستانی بهتر بتوانند سازگاری نشان دهند زیرا به مشکلات والدینشان آگاهی بیشتری دارد و معمولاً علت طلاق را بهتر می فهمند و با وجود این کودکان در این گروه سنی معمولاً احساس فراموش شدگی از سوی والدین می کنند و پس از طلاق از آنان خشمگین می شود و در بسیاری از موارد بخصوص در مورد پسران عملکردشان در مدرسه ضعیف می شود و هم در خانه و هم در مدرسه مشکلات رفتاری نشان می دهند (عادل،1386). بلوغ که معمولاً بین 9 و 13 سالگی آغاز می شود روندی است که طی آن فرد از دوره کودکی خارج می شود. اگر طلاق والدین همزمان با این دوره رخ دهد توجه فرزندان به سمت منافع شخصی خودشان به صورت بارزتری دیده می شود. طلاق خصوصیات بلوغ را شدت می بخشد و می تواند باعث بروز تمایلات افراطی این مرحله از رشد شود. احساس رنج و منفی بافی، مقاومت، عدم ایجاد ارتباط با افراد خانواده و تمایل به آزادی همه و همه پررنگ تر می شود، مثلاً فقدان پدر در خانواده باعث می شود مدیریت در خانواده کاهش یابد به خصوص زمانی که فرزند مدیریت مادر را قبول نداشته باشد در نتیجه کنترل و نظارت بر فرزندان کاهش می یابد. همچنین فقدان حضور مادر عمدتاً فضای عاطفی خانواده را کاهش می دهد و ممکن است فرزندان در خارج از خانه به دنبال جبران خلاء عاطفی خود باشند، که گاه به فرار از خانه، کارتن خوابی، ایجاد ارتباط با دوستان ناباب و اعتیاد و سیگار فروشی و... منتهی می شود. درصورتی که فرزندان مجبور باشند خود را با ناپدری و یا نامادری وفق دهند معمولاً میزان آسیب پذیریآنها بیشتر شده و گرایش آنها به فرار از خانه و اعتیاد و... افزایش می یابد. تحقیقات حاکی از آن است که والدینی که متارکه کرده اند در مقایسه با والدین دیگر کمتر به فرزندان خود محبت می کنند و محدودیت بیشتری نیز برای آنها قائل هستند. کمتر توقع رفتار آگاهانه از فرزندان خود دارند و کمتر می توانند بر فرزندان خود کنترل داشته باشند .دراین میان رابطه مادر و پسر بسیار ضعیف می باشد (عادل،1386). غالباً پيامدهاي طلاق در عرصه‌هاي فردي، خانوادگي، اجتماعي و در ابعاد رواني، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مشاهده شده و معمولاً بيشترين آسيب‌ها را متوجه فرزندان طلاق دانسته‌اند. افسردگي و دلتنگي، ترس، کج خلقي و منفي‌بافي از آثار رايج طلاق بر فرزندان است. به دليل آن که طلاق غالباً در پس مشاجرات و اختلافات علني است و کودکان نه انتظار چنين اختلافي و نه تصويري روشن از آينده دارند، بنابراين فشارهاي رواني زيادي را تجربه مي‌کنند. جدا شدن از هر يک از والدين آنها را آسيب‌پذير مي‌کند. از آنجا که کودکان نقاط اتکاي خود را از دست مي‌دهند، احتمال بيشتري وجود دارد که به خانه گريزي روي آورند. از سوي ديگر، با وجود تغييرات اجتماعي و فرهنگي در دهه‌هاي اخير، طلاق در جامعه‌ي ما هنوز مسئله‌اي عادي قلمداد نمي‌شود و فرزندان طلاق در ميان بستگان و محله انگشت‌نما و تحقير مي‌‌شوند. اين موضوع به دختران فشار بيشتري را تحميل مي‌کند؛ به‌ويژه آن‌که احتمال انتخاب شدن را براي ازدواج آنان کاهش مي‌دهد و احساس حقارت‌ مي‌تواند زمينه‌ساز بسياري از شرارت‌ها و بز‌هکاري‌ها ‌شود. با آغاز کشمکش‌هاي خانوادگي هر يک از زن و مرد، مي‌کوشند تا خود را در ميان فرزندان موجه جلوه دهند و براي کسب حمايتِ بيشتر، به فرزندان خود روي مي‌آورند. هر کدام از دو طرف، به‌ويژه زنان، براي تحکيم موقعيت خود، درصدد به انحصار گرفتن حمايت فرزندان خويش برمي‌آيد و در برخي موارد، در صورت طلاق، ممکن است کودک نيز جزيي از اين کشمکش باشد. انتخاب يکي از طرفين نزاع توسط کودکان و جبهه‌بندي در برابر طرف مقابل، هم کودک را از حمايت‌هاي وي محروم مي‌سازد و هم به افزايش کينه‌ها دامن مي‌زند. (دهقان، 1380) طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی، فرزندانی را بر جای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند. طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر می رسند.کودکان بعد از طلاق نشان دهنده این اضطراب است. پس از جدایی بلافاصله میزان اختلالات روانی و رفتاری در کودکان بالا می رود. کودکان تا سن 4 سالگی استنباطی از طلاق ندارند و به طور کلی نمی فهمند که چه اتفاقی افتاده است اما چون طلاق در نهایت منجر به فقدان یکی از والدین می شود بر وابستگی کودک تاثیر می گذارد و اثرش در رفتارهای کودکان نمایان می باشد. کودکان 6-4 ساله مفهوم ساده ای از طلاق را می دانند و در صورت بروز طلاق خودشان را مسبب آن می دانند. کودک پس از 6 سالگی به خوبی مفهوم طلاق را می فهمد(بیرامی،1378). طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند. پژوهشهای انجام شده نشان می دهد آسیب پذیری پسرها در مقابل طلاق به مراتب بیش از دختران است. معمولا دو سال طول می کشد تا دختران با محیط جدید سازش پیدا کنند ولی پسرها زمان بیشتری لازم دارند تا سازگاری جدید بیابند. گاهی کودکان پریشانی خود را با گریه به بزرگترها نشان می دهند، البته پسران این ناراحتی را به صورت افت تحصیلی، پرخاشگری و عصیان و دختران با انزوا و غمگین بودن نشان می دهند. والدین روی بچه های همجنس خود کنترل بیشتری اعمال می کنند به همین دلیل مادران بیش از پدران به دختران سخت می گیرند و پدران بیش از مادران با پسران جدی هستند. از طرفی پسران و دختران به یک اندازه نیازمند محبت و توجه از طرف والدین خود هستند. اما والدین پس از جدایی نسبت به دختران محبت بیشتری دارند. لذا عکس العمل پسران شدیدتر و سازگاری آنها کندتر از دختران است(تایبر،1369). جوانان در مقایسه با خردسالان سازش پذیری بیشتری نشان می دهند شاید این حالت به دلیل احساس استقلال آنها در این سنین است. دوری از والدین برایشان چندان رنج آور نیست. واکنش آشکار آنان رفتار خشونت آمیز، پرخاشگری بی نظمی و سرپیچی از قوانین است. در زندگی پس از جدایی والدین که کودک تک والدی است و مادر سرپرست وی میباشد به دلیل فقدان پدر مسائل روحی و روانی بسیاری برای دختران ایجاد می شود که از جمله آنها بدبینی به جنس مرد، بی خبر ماندن از روحیات و ساختار وجودی مردان است که گاه آسیبهای آن در ازدواج چنین دخترانی آشکار می گردد. همچنین احساس بی پناهی و ضعف شخصیت در این دختران بروز می کند. در صورت فقدان مادر نیز آسیب های روانی و شخصیتی و اختلال در رشد ذهنی، اجتماعی و اخلاقی فرزند پدید می آید. یک پدر هر چه تلاش کند و بتواند نقش مادر را با موفقیت بازی کند نخواهد توانست نیاز به عواطف مادرانه را در کودکان ارضا کند به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گردد که در این حال فرزندان پدر را از دست می دهند و بر کمبودهای آنان افزوده می شود(گواهی،1373). بنا به بررسیهای انجام شده کودکان پس از طلاق والدین در سنین گوناگون دچار حالات روحی متفاوتی می شوند مثلا در سال اول جدایی والدین کودکان دچار احساس خشم ترس و افسردگی می گردند و در سنین پیش از دبستان پسران نسبت به دختران معمولا ناآرامتر و خشن تر می شوند و به جای شرکت در فعالیت گروهی با کودکان به حالت پرخاشگری و بی نظمی بیشتر تمایل نشان می دهند خواسته های آنها افزون تر می شود و از گریه برای برطرف کردن نیازهایشان بهره می جویند. آسیب طلاق بر نوجوانان کمتر از آسیب این واقعه بر کودکان نیست فقط این دو آسیب کیفیت متفاوتی دارند. یکی از مسائلی که همیشه در رابطه با طلاق مدنظر قرار می گیرد سطوح رشدی است. مطالعات نشان می دهند که واکنش های مربوط به طلاق متناسب با سن صورت می گیرد. تحقیقات والرستین و کلی و کاردک و برگ نشان می دهد که نوجوانان تا حدی بهتر از کودکان به طلاق سازگاری مجدد نشان می دهند اما با این وجود باید با نوجوانان طلاق زده و آسیب دیده از جدایی والدین احتیاط بیشتری را لحاظ نمود(ساروخانی،1376). وقتی طلاق اجتناب ناپذیر می شود. مسئله مهم سرپرستی کودکان است. تک والدی مشکلات خاص خود را به همراه خواهد داشت از جمله اینکه اگر کودک با هر دو والد در ارتباط باشد یعنی یکی از والدین کودک را سرپرستی نماید و دیگری هم بتواند با او دیدار کند ناهماهنگی میان دو الگو دو نوع روحیه و شخصیت را به او خواهد آموخت. به ویژه اگر والدین در رفتار و سخنان خود سعی در موجه کردن رفتارهای خود داشته باشند، کودک قادر نخواهد بود هماهنگی و سازگاری میان این دوگونه رفتار را بیابد. از طرفی زندگی با یک والد و بی ارتباط بودن با والد دیگر موجب می شود که کودک شناخت صحیحی از جنسیت و صفات روحی و بیولوژیکی والد دیگر پیدا نکند لذا پسرهایی که با مادر زندگی می کنند ممکن است با بسیاری از صفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانند و بر عکس دخترانی که تنها با پدر زندگی می کنند احتمال دارد از شناخت الگوهای رفتاری زنان و اصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند(والچاک وبرنز،1987). دختران نوجوان نیازهای دیگری دارند آنها فکر می کنند که والدین مدلهای اساسی نقش آموزی هستند و بدون حضور آنها رشد مناسب رفتار بزرگسالی در نوجوان مشکل خواهد بود. علی الخصوص زمانی که این عدم حضور در اثر طلاق باشد. کاملا بدیهی و منطقی است که اگر الگوئی وجود نداشته باشد نقش آموزی دچار مشکل می شود و منطقی تر اینکه این فقدان در صورتی که ناشی از یک ضد ارزش باشد نقش آموزی سخت تر می گردد. به عبارت دیگر فرزندان باقی مانده از طلاق در همانند سازی مشکلات زیادی خواهند داشت. پسر در همانند سازی از پدر و دختر در الگوپذیری از مادر. از سوی دیگر با فقدان حضور پدر کنترل فرزند پسر توسط مادر به دشواری انجام می شود. زیرا والدین بر روی کودکان همجنس خود کنترل بیشتری دارند. با فقدان حضور پدر در واقع پسر مهمترین منضبط کننده خود را از دست می دهد با توجه به اینکه سرپرستی کودکان پس از طلاق غالبا با مادران است(تایبر،1990). زندگی با یکی از والدین نمی تواند شخصیت کامل و متعادلی را در کودک پدید آورد. اینگونه زندگی نمی تواند همه نیازهای کودک را برآورده سازد. زیرا کودک در این نوع زندگی برای رفتارهای خود تنها یک مربی و الگو دارد و از لحاظ محبت و سرپرستی تنها به یکی از والدین تکیه می کند. از سوی دیگر جامعه هرگز نخواهد توانست نقش پدر و مادر را برای طفل ایفا کند و همه نیازهای روانی و عاطفی و معنوی او را تامین نماید(گواهی،1373). مشاهده تعارض والدین و روابط زناشویی ضعیف آنان احتمالا تاثیر نامطلوبی بر موفقیت ازدواج فرزندان می گذارد. بیشتر بچه هایی که با خانواده های طلاق و یا با سرپرستی یکی از والدین زندگی می کنند علاوه بر اینکه دچار انحرافات جنسی و اخلاقی می شوند ازدواجشان نیز به طلاق ختم می شود و درصد طلاق در این گروه که پیشینه طلاق والدین را دارند، در مقایسه با دیگران بیشتر است(آزاد،1377). کودکان از پذیرش یکی از والدین و دوری از دیگری دچار ترس و اضطراب می گردند بنابراین رویایی که همواره در ذهن آنان وجود دارد امید به بازگشت پدر و مادر و زندگی دوباره در کنار آنان است و حتی گاه کوششی را هم برای سازش و ایجاد پیوند میان والدین به عمل می آورند که معمولا به شکست منجر میشود. بحران روانی در صورت توجیه و ناامیدی از زندگی دوباره با والدین سازگاری فرد را با زندگی پس از طلاق بیشتر می کند. اثرات درازمدت طلاق بر کودکان بسیار زیاد و گاه جبران ناپذیر است(گواهی،1373). از دیگر آثار طلاق خانواده های ناتنی هستند، این خانواده ها کودکانی را در برمی گیرند که دارای زمینه های خانوادگی متفاوتی هستند و ممکن است انتظارات مختلفی در مورد رفتار مناسب در خانواده داشته باشند و از آنجا که اکثر فرزندان ناننتی به دو خانواده متفاوت تعلق دارند احتمال برخورد در عادات و شیوه نگرش قابل ملاحظه است. ازدواج مجدد والدین موجب می شود که فرزندان طلاق خود را در حال تجربه مشکلات جدیدی بیابند. قرار گرفتن در خانواده نامادری یا ناپدری که روابط آنها برای کودک نا آشنا و مشکل است و ممکن است نامادری یا ناپدری همچون میهمان ناخوانده ای به نظر آید که والد واقعی را از میدان به در کرده است. ناپدری یا نامادری ممکن است از نظر اعمال نظارت و انضباط مشابه والدین واقعی کودکان نباشد(کلارک و فریدمن،1978). طلاق از مهم ترین پدیده های حیات انسانی به شمار می آید که نه تنها تعادل روانی دو انسانی بلکه تعادل روانی فرزندان بستگان دوستان و نزدیکان را نیز به هم می ریزد(ساروخانی،1372). در این میان یکی از قربانیان اصلی پیامدهای ناشی از طلاق والدین کودکان بوده اند. با توجه به تحقیقات انجام شده عدم سازگاری کودکان با طلاق والدینشان می تواند اثرات زیان بار و مخربی روی کارکرد روان شناختی و حتی وضعیت جسمانی آن ها داشته باشد(بریور،2010). هر چند طلاق والدین همیشه منجر به بروز مشکلات روانی و رفتاری در فرزندان نمی گردد اما یقینا تبعات منفی طلاق بیش از جنبه های مثبت آن است(مک کی،2008). مطالعات نشان می دهد که کودکان خانواده های مطلقه نسبت به کودکان خانواده های عادی دارای مشکلات روانی رفتاری و تحصیلی بیشتری هستند و از سلامت روانی کمتری برخوردارند. هم چنین آن ها موفقیت های تحصیلی کمتری کسب می کنند ناسازگاری های روان شناختی بیشتر از خود بروز می دهند و عزت نفس پایین و مشکلات اجتماعی بیشتری دارند(کلی،2003). مطالعات مختلف نشان داده است که این بچه ها نسبت به سایر بچه های هم سن و سال خود از لحاظ اجتماعی، روانی و تحصیلی در رتبه پایین تر قرار می گیرند(آماتو،2000). بررسی نتایج یک مطالعه فرا تحلیل نشان داد که کودکان خانواده های طلاق از مشکلات روانی و رفتاری بیشتری برخوردارند(برنتانو و کلارک-استوارت،2007). هم چنین تحقیقات نشان می دهد که میزان رشد روانی و اجتماعی کودکانی که در خانواده های طلاق بزرگ می شوند معمولا در مقایسه با سایر کودکانی که در خانواده های عادی رشد می کنند کمتر است(مک کاب،2006). کودکان اغلب احساس گناه می کنند و گرفتار این باور نادرست هستند که به گونه ای عامل طلاق بوده اند و یا می توانستند فرزند بهتری باشند و با پادرمیانی جلوی طلاق را بگیرند. آن ها فکر می کنند که نه فقط علت طلاق والدین شان بوده اند بلکه تنها دلیل ادامه دعوای پدر و مادرشان نیز هستند(نیومن و رومانسکی،2006). کودکانی در هر سنی که باشند به محض جدایی والدین شان سه سوال به طور ناخودآگاه در ذهن شان شکل می گیرد: «آیا من باعث این جدایی شده ام؟ چه کسی از من مراقبت خواهد کرد؟ آیا مرا نیز رها خواهند کرد؟» یکی از متعارف ترین احساس هایی که فرزندان در نتیجه جدایی و طلاق پدر و مادرشان تجربه می کنند احساس تنهایی و متفاوت بودن از کودکان دیگر است(نیومن و رومانسکی،2006). بنابراین یکی از اهداف مداخلاتی که در این زمینه برای دسته از کودکان صورت می گیرد کمک به آن ها جهت اصلاح درک شان نسبت به طلاق والدین و شناسایی احساسات منفی ناشی از آن است. هر چند واکنش اکثر کودکان نسبت به طلاق والدین بر اساس سطح رشدی شان متفاوت است (لی کروی،2008). در مقایسه با کودکان سنین بالاتر نوزادان و کودکان پیش دبستانی آسیب پذیری بیشتری در مقابل طرد شدن از سوی والد یا مراقب محبوب خود دارند و واکنش شدیدتری نسبت به طلاق و جدایی والدین از خود نشان می دهند(برنتانو و کلارک-استوارت،2007). کودکان سنین مدرسه اگر چه معنا و مفهوم طلاق و جدایی را درک می کنند. اما با این حال از این امر رنج می کشند. آن جایی که کودکان در این سن بیشتر خود محور هستند، در نتیجه خود را مسبب و مسئول اتفاقات رخ داده مربوط به طلاق والدین می دانند. نونهالان (12 تا 14 سال) درک واقع گرایانه تری از طلاق دارند اما با این وجود هنوز قادر نیستند با هر آنچه تجربه می کنند از لحاظ روانی کنار آیند. واکنش معمول آن ها در این سن نسبت به طلاق والدین اضطراب نگرانی و بی اعتمادی است. نوجوانان معمولا در برابر جدایی والدین شان با خشم واکنش نشان می دهند(ژوبرت و گای،2002). عوامل مختلفی می تواند بر سازگاری کودکان با طلاق والدین شان تاثیرگذار باشد که عبارتند از: 1- سن کودک هنگام وقوع طلاق. کودکان سنین پایین تر به دلیل آن که دارای مهارت های کلامی و شناختی محدودتری هستند و از طرفی وابستگی بیشتری به والدین شان دارند تا حدودی آسیب بیشتری از این امر می بینند و سازگاری با طلاق برای شان دشوارتر است. 2- جنسیت کودک. تحقیقات نشان داده است که دختران در مقایسه با پسران، با طلاق والدین شان بهتر سازگار می شوند. این عوامل در زمان وقوع طلاق ثابت و غیر قابل تغییر هستند اما عوامل دیگری وجود دارند که قابل کنترل و اصلاح می باشند نظیر 1- کارکرد خانواده. مطالعات نشان داده است که کیفیت رابطه والد-کودک می تواند بر میزان سازگاری کودک پس از طلاق والدین تاثیرگذار باشد. 2- سازگاری والدین. مطالعات هم چنین نشان می دهد که میزان سازگاری والدین از نظر روانی اثر مستقیمی بر توانایی کودکان در کنار آمدن با طلاق دارد. 3- رشد شناختی، اجتماعی و روانی کودک. کودکانی که از سطح رشد شناختی، اجتماعی و روانی بالاتری برخوردارند بهتر می توانند با تغییرات ناشی از طلاق والدین سازگار شوند(لومن،2002). تعداد کمی از فرزندان از تصمیم به طلاق والدینشان احساس آسودگی می کنند.والدین نقشی حیاتی را در زندگی فرزندانشان ایفا کرده به عنوان اولین و مهم ترین الگوی نقش عمل می کنند. فرزندان تمایل دارند که رفتار والدینشان را از سنین خیلی پایین مشاهده کرده و به آنها توجه کنند. به طور کلی رشد شخصیت فرد متاثر از والدین است و فقدان یکی یا هر دوی آن ها می تواند آثار بدی بر رشد شخصیت فرد داشته باشد و زمینه ی استعداد فردی را برای بیماری های روانی یا مشکلات رفتاری بعدی فراهم آورد(استوارت و ساندین،1987). 2-3- پيشينه پژوهش 2-3-1- پيشينه پژوهش در خصوص تأثیر طلاق و اختلافات زناشویی بر سازگاری زنان در خصوص طلاق عاطفی تحقیقات انگشت شماری صورت گرفته است از آن میان می توان به تحقیق، اجتماعی (1389) اشاره کرد. این محقق با بررسی رابطه طلاق عاطفی با کیفیت زندگی دریافت رابطه منفی معنی داری بین این دو متغیر وجود دارد و طلاق عاطفی پیش بینی کننده منفی کیفیت زندگی در همه ابعاد سلامت جسمی، سلامت روانی، سلامت اجتماعی و محیط می باشد. به عبارتی هر چه زنان نمرات بالاتری در مقیاس طلاق عاطفی کسب کرده بودند کیفیت زندگی پایین تری گزارش کردند. لوكي و بين(1982، به نقل از ماركوويسكي،1946) بر روي 80 زوج كه قبلا به دو دسته راضي و ناراضي تقسيم شده بودند، مطالعه كردند، 62% زوج هاي ناراضي اظهار كردند كه كودكان تنها وسيله رضايت خاطر آنان در زندگي مشترك هستند، در صورتي كه 4% زوج هاي راضي چنين نظري داشتند. در عوض 68% زوج هاي راضي اظهار كرده اند كه دوستي و رفاقت زن و شوهر بزرگترين عامل رضايت است و فقط 18% زوج هاي ناراضي چنين عقيده اي داشتند. پس اين گونه به نظر مي آيد كه وجود كودك يكي از عوامل ايجاد رضايت در ازدواج است، ولي نمي تواند جانشين رضايت خاطري باشد كه از دوستي و رفاقت همسر بر مي خيزد. ابراهیمی (1391) نیز با بررسی رابطه ناسازگاری روانی زنان با طلاق عاطفی دریافت طلاق عاطفی قادر به پیش بینی مثبت افسردگی، اضطراب و فشار روانی زنان می باشد به عبارتی با افزایش نمرات زنان در مقیاس طلاق عاطفی ناسازگاری روانی آنان نیز افزایش می یابد. قاسمي (1380 )با مقايسه ميزان سازگاري روانشناختي در مراجعين به مركز پيشگيري از طلاق سازمان بهزيستي اصفهان و زوج هاي عادي به این نتیجه رسید که در اين پژوهش تفاوت معني دار در مورد تفاوت تحصيلي زوج ها و نيز وجود سابقه طلاق در فاميل و بستگان و تاثير آن بر ناسازگاري به دست نيامده است. اخوان تفتی (1382) در پژوهشی که به شیوه ای پیمایشی بر زنان و مردان طلاق گرفته صورت داد بر آسیب پذیری بیشتر زنان از پیامدهای اجتماعی طلاق تاکید نمود. در پژوهشی دیگر سیف (1383) به بررسی پیامدهای اجتماعی اقتصادی و روانی- عاطفی طلاق در سه مرحله (قبل، حین و بعد از طلاق) بین سه گروه از زنان و مردان مطلقه ایرانی مقیم ایران، ایرانی مقیم آمریکا و آمریکایی مقیم آمریکا به روش پیمایشی پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که گروه اول بیش از گروه دوم و به همین ترتیب گروه دوم بیش از گروه سوم متحمل پیامدهای طلاق شده اند. همچنین زنان مطلقه ایرانی در مقایسه با مردان مطلقه ایرانی در تمامی سه مرحله قبل، هنگام و پس از طلاق پیامدهای بیشتری را متحمل می شوند. قطبی و دیگران (1383) نیز در مطالعه ای که بر روی مردان و زنان مطلقه منطقه دولت آباد انجام دادند دریافتند که از میان مشکلات پس از طلاق مشکلات تربیت فرزندان و احساس تنهایی در گروه های سنی بالاتر شایع تر بوده است. همچنین عدم امنیت اجتماعی در زنان بارزتر و احساس افسردگی در مردان شایع تر بوده است. در نهایت کلانتری (1390) در فرا تحلیلی از آثار و پیامدهای طلاق نشان دادند که نه تنها طلاق به طور کلی می تواند باعث صدمه به سرمایه انسانی و اقتصادی جامعه شود بلکه در تحلیلی حساس به جنسیت می تواند مانع نقش آفرینی زنان در فرایند توسعه و در نتیجه به حاشیه راندن و استثمار زنان گردد. سازگاری با طلاق به عنوان رها بودن از علائم و نشانه های بیماری جسمی و روانی، تسلط داشتن بر نقش ها و مسئولیت های روزمره زندگی اعم از شغلی، خانوادگی و دیگر فرصت ها و همچنین توسعه استقلال خود از همسر سابق تعریف شده است(کیتسون و راسچک،1981). فقدان کنترل کاهش اعتماد به نفس و خود ارزشمندی پایین فقدان هایی هستند که ممکن است فرد پس از دریافت آسیب بین فردی طی وقایع تنش زایی مانند طلاق آن ها را تجربه کند. همچنین عزت نفس پایین به عنوان شاخص ناسازگاری به طور مکرر بررسی شده است(دریمن،1997). باورهای غیر منطقی به طور همه جانبه ای با عزت نفس پایین همبسته هستند. ارتباط بین این متغیرها در مطالعات قبلی با دانشجویان دانشگاه نیز ثابت شده است. همچنین دلبستگی به همسر سابق و فقدان رهایی از رابطه قبلی که درگیری ذهنی با خاطرات زندگی با همسر سابق را شامل می شود نیز با پریشانی های زیادی در دوران پس از طلاق مرتبط است(هوولند،1988). گری و سیلور (1990) دریافتند که وجود احساس توانایی کنترل بر فرایند طلاق برای طرفی آسان تراست که پیشقدم در طلاق است. وایس (1979) دریافت که آن طرفی که برای طلاق پیشقدم است اغلب احساس گناه بیشتری را تجربه می کند. مطالعات آسلتین و کسلر (1993) نشان داد طرفی که آغاز کننده طلاق است زودتر از تعلقات مربوط به رابطه رها می شود اما این به معنی نبود پریشانی ناشی از طلاق نزد این فرد نیست. وایس (1979) اشاره می کند فردی که آغازگر طلاق است احساس گناه زیادی کرده و همین احساس گناه سبب تاخیر در رهایی کامل از رابطه می شود. فارنزورث و همکاران (1989) طی پژوهشی رهایی نیافتن سریع زنان از رابطه با همسر سابق طی طلاق را نشان داده اند. ویکراما و همکاران (2006) با مطالعه بر روی شرایط مالی و سلامت فیزیکی زنان مطلقه نشان دادند که زنان مطلقه نسبت به زنان متاهل سطوح بالاتری از فشار مالی را تجربه می کنند و همچنین میزان بالاتری از ضعف را نشان می دهند. بومن (2007) نیز در تحقیق خود نشان داد که درصد بالایی از قشر کم درآمد را مطلقه ها تشکیل می دهند. دانینگ و همکاران (2006) در تحقیق خود که نوعی تحلیل کیفیت زندگی بود به این نتیجه رسیدند که مطلقه و میانسال بودن از پیش بینی کنندگان مهم کیفیت زندگی ضعیف هستند. همچنین پژوهش ها نشان دهنده آن است که شیوع اختلال هراس و بی خوابی شدید که اثر معناداری بر کیفیت زندگی افراد دارد در افراد مطلقه بالاتر است. فاکودا و همکاران (2005) در پژوهش خود نشان دادند که امید به تندرستی با طلاق همبستگی منفی دارد. لورنز و همکاران (2006) با مطالعه آثار کوتاه مدت و بلندمدت طلاق بر زنان به این نتیجه رسیدند که زنان مطلقه نسبت به زنان متاهل به طور معنا داری در سالهای اول بعد از طلاق سطوح بالاتری از فشار و پریشانی روانی و در یک دهه بعد سطوح بالاتری از بیماری را نشان داده و نیز این زنان سطوح بالاتری از حوادث پراسترس زندگی که در نهایت به افسردگی منجر می شد را تجربه می کنند. قطبی و همکاران (1382) در تحقیق خود نشان دادند که نداشتن امنیت اجتماعی از بارزترین مشکلات زنان مطلقه است. نصیری (1386) به این نتیجه رسید که رابطه مثبت و معناداری میان فقر مسکن (سکونت در مناطق محروم و جنوب شهر) و توزیع جغرافیایی زنان مطلقه خانه دار وجود دارد و حسینیان (1382) نشان داد که زنان مطلقه از سلامت روانی پایینی برخوردارند. 2-3-2- پيشينه پژوهش در خصوص تأثیر طلاق و اختلافات زناشویی بر سازگاری کودکان آساني يداله(1381-1382)با بررسي رابطه ويژگي‌هاي شخصيتي و پيشرفت تحصيلي در نوجوانان 14-18ساله و والدين آنها در دو گروه در معرض طلاق و عادي به این نتیجه رسید که بين برون‌گرايي، روان رنجور گرايي، روان پريش خويي با پيشرفت تحصيلي در نوجوانان خانواده‌هاي در معرض طلاق رابطه وجود ندارد شكر اللهي اصغر(1375)با بررسی عوارض جانبی طلاق روی فرزندان مطلقین (دختر و پسر) شهر خرم آباد به این نتیجه رسید که شیوع اختلالات هیجانی در میان کودکان خانواده های مطلقه در حد معنی داری بیشتر از کودکان خانواده های عادی است. همچنین اختلالات هیجانی در پسران و دختران مطلقه تفاوت معنی دار نداشته اند بنابر این باید گفت طلاق سبب به وجود آمدن اختلالات رفتاری – هیجانی در کودکان این خانواده ها می گردد. در پایان پیشنهاد شده است که برای کاهش تأثیرات آسیب زای طلاق حمایت های اجتماعی، آموزشها و دادن آگاهیها در مورد شیوه های روانی– تربیتی ناسالم خانوادگی گسترش داد. پایبندان طیبه (1389)با مقايسه تاب آوري، سلامت روان، پرخاشگري و عملکرد تحصيلي دانش آموزان دختر دبيرستاني خانواده هاي طلاق و عادي شهر اهواز با کنترل طول مدت طلاق و وضعيت اجتماعي-اقتصادي وضعيت اجتماعي-اقتصادي به این نتیجه رسید که سلامت روان دخترهاي خانوادههاي طلاق پايينتر از خانوادههاي عادي بود. همچنين، در خرده مقياسهاي سلامت روان نيز اضطراب و افسردگي دخترهاي خانوادههاي طلاق بالاتر از دخترهاي خانوادههاي عادي بود. کارکرد اجتماعي دخترهاي خانوادههاي طلاق پايينتر از خانوادههاي عادي بود، ولي علايم جسماني و خشم و پرخاشگری و عصبانیت دخترهاي خانوادههاي طلاق بالاتر از دختران خانوادههاي عادي نبود. توافق والدین در رشد و تکامل کودک تاثیر زیادی دارد. کودکانی که در خانواده آرام و سازگار زندگی می کنند اختلال های رفتاری و نابهنجاری در آنها به مراتب کمتر از کودکانی است که در خانواده های پرتنش به سر می برند. پیش از جدایی کامل پدر و مادر میزان اختلاف ها در درون خانواده به اوج خود می رسد. در خانواده هایی که اختلاف رفتاری در میان والدین شدید می شود میزان بزهکاری کودکان افزایش می یابد. در واقع به نظر می رسد که گسستگی، عدم توافق، مرافعه و پرخاشگری در این خانواده ها بیشتر از خانواده های کودکان مضطرب و گوشه گیر است (ایزابلا، 2001). افسردگی اختلال بسیار رایج در کودکان خانواده های طلاق است. شیوع افسردگی در این کودکان در مقایسه با کودکان عادی بیشتر است. پورشهسواری (1382) طی پژوهشی با عنوان ساختار خانوادگی و افسردگی با استفاده از دو گروه کودک (گروه تک والدی و گروه دارای هر دو والد) نشان داد که کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده بودند بیشتر از گروه دارای هر دو والد دچار افسردگی شده بودند. کندلر و همکاران (1992) طی پژوهشی با افرادی که نمره افسردگی بالا کسب کرده بودند مصاحبه و تاریخچه آنها را با افراد سالم مقایسه کردند نتایج نشان داد که بین افسردگی و تاریخچه افرادی که والدین آنها از هم جدا شده بودند رابطه معناداری وجود داشت. به طور کلی کودکان طلاق از نظر کنش های اجتماعی در مقایسه با کودکان عادی، مشکل دارند. این کودکان حس سازگاری کمی دارند و بیشتر مستعد بیماری روانی و مشکل روانی هستند. یکی از راههای عمده ای که ناسازگاری والدین با یکدیگر می تواند تاثیرات منفی روی کودک بگذارد، ارتباط ناکافی آنان با کودک است. با وجود این جدایی و ارتباط ناکافی الزاما موجب اختلال در رفتار نخواهد شد. رویدادهای خوشایند در محیط منزل، یا حضور گرم پدر یا مادر در خانه می تواند از پیامدهای منفی ناسازگاری بکاهد (نلسون و ایزرئیل، 2000). این مساله ضعف مهارتهای اجتماعی را برای کودک به همراه می آورد. پورشهسواری (1379) در پژوهشی که در مورد بررسی تاثیرات روان شناختی طلاق بر کودکان انجام داد، مشخص کرد که کودکان طلاق به طور مشخص در 4 سطح اضطراب، افسردگی، مشکل های رفتاری و مهارتهای مقابله ای ضعیف تر از کودکان عادی هستند. افسردگی شایع ترین پاسخ والدین جدا شده به طلاق است. ممکن است والدین به غیر از افسردگی دچار مشکل های دیگر نیز باشند و به شکل پیوسته مشکل آنها بر روی کودکان تاثیر بگذارد به نسبت 2 تا 3 برابر بیشتر در معرض خطر ابتلای به افسردگی هستند. این کودکان نه تنها در معرض خطر اختلال های افسردگی اند بلکه از نظر علت شناسی بالینی افسردگی نیز دچار رفتار پرخاشگرانه، اضطراب، علایم رفتاری و جسمانی، اختلال تمرکز و توجه، خلق و خوی مشکل آفرینی، دلبستگی نامطمئن، احساس های متغیر و بی ثباتی هیجانی و در نهایت بی لیاقتی اجتماعی اند (نقل از سالاری، 1373). تاثیراتی که طلاق بر روی شرایط تربیتی کودکان دارد، موجب بالا رفتن آمار و ارقام اختلال ها می شود. در هنگام یا بعد از جدایی والدین میزان شیوع مشکل های رفتاری و روانی در کودکان بالا می رود. معمولا جدایی پدر و مادر، کودک را با بد سرپرستی یا بی سرپرستی مواجه می سازد. سرپرستی بد و بی سرپرستی در کودکان طلاق بسیار بیشتر از کودکان عادی است. طی پژوهشی که گارلند و همکاران (2012) انجام دادند، از بین پنج حوزه مراقبت از کودکان بی سرپرست که شامل مرکز سوء مصرف الکل و مواد مخدر، رفاه کودکان، دادگاه نوجوانان، سلامت روان و مدارس عمومی برای کودکانی که پریشانی هیجانی شدید دارند در ساندیگو و کالیفرنیا به این نتایج دست یافتند که 54 درصد از کودکان 6 ساله و بالاتر گرفتار یکی از اختلال های رفتاری هستند. از این میزان به ترتیب بیشترین مبتلایان (50درصد) دچار اختلال رفتار ایذایی و اختلال بیش فعالی همراه با نقص توجه، 10درصد اختلال اضطراب و 7 درصد اختلال خلقی بوده اند. مصلحی (1379) در پژوهشی نشان داد که، علی رغم عدم وجود تفاوت بین میانگین مقیاس های پرسشنامه MMPI بین دو گروه دختران بی سرپرست نسبت به دختران عادی در مقیاس هایی که آشفتگی فکری افسردگی ناسازگاری های اجتماعی، سوء ظن و بدبینی، گوشه گیری، افکار عجیب و غریب و احساس عدم امنیت را اندازه گیری می کند نمره های بالایی آوردند. همچنین تفسیر تعدادی از نیمرخ های روانی دختران بی سرپرست نشان می دهد که آنان احتمالا دچار اختلال های روانی از جمله اختلال شخصیت اختلال رفتاری است. افسردگی ممکن است در اعتماد به نفس کودکان نیز تاثیر منفی داشته باشد. طی پژوهشی رابطه بین افسردگی و عزت نفس در دانش آموزان فاقد و واجد پدر بررسی شد که در آن 167 دانش آموزان فاقد پدر شهرستان رودبار به عنوان گروه آزمایش و 166 دانش آموز واجد پدر از همان شهر به عنوان گروه گواه مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج نشان داد میزان افسردگی در دانش آموزان فاقد پدر کمتر از دانش آموزان واجد پدر است. بین عزت نفس و افسردگی همبستگی معکوس وجود دارد. کودکان از فقدان پدر رنج می برند و احساسات و عواطف ناخوشایند خود را به وسیله واکنش های نابهنجار مانند افسردگی، پرخاشگری، واپس روی... نشان می دهند (آقابخشی، 1379). به نظر می رسد که جدایی والدین احتمال افسردگی را در فرزندان بالا می برد که این احتمال بیشتر از هر حادثه ناراحت کننده دیگری است. گولدن (1990) در پژوهش خود مقیاس عزت نقس روزنبرگ و پرسشنامه افسردگی بک را روی دانش آموزان نوجوان که دچار حادثه شده بودند و دانش آموزانی که دچار بحران نشده بودند مورد ارزیابی قرار داد. دانش آموزانی که در مقیاس افسردگی بک نمره بالایی آورده بودند، در مقیاس عزت نفس روزنبرگ نمره های کمتری آوردند، ولی هیچ گونه تفاوت معناداری در افسردگی و عزت نفس دانش آموزانی که در زندگی دچار بحران شده بودند و گروه گواه به دست نیامد. اغلب تحقیقات روی کودکان طلاق در دهه 1970 آغاز شده است. کلی و والرشتاین اولین پیشگامان این حیطه از طلاق به عنوان عاملی بالقوه در مشکلات تحولی کودکان یاد کرده اند. از جمله این تاثیرات در کودکان پیش دبستانی می توان از کاهش در عملکرد مدرسه مشکلات سازشی مزمن مانند افسردگی و عزت نفس پایین و مشکلات تعاملی با همسالان به ویژه در کلاس های بالاتر، نام برد.این نکات در پژوهش های متعدد تایید شده اند. بسیاری از پژوهشهای سال 1990 به این نتیجه رسیدند که کودکان طلاق در متغیرهایی چون پیشرفت تحصیلی، سلوک، سازگاری و روانشناختی خود پنداره و توانش اجتماعی، نمره های پایین تری از سایر کودکان گرفته اند. بر اساس دستاوردهای پژوهشی فرای و شر(1984) کودکان خانواده های تک والدی در مقایسه با خانواده های عادی (از نظر وجود والدین) عزت نفس پایین تری دارند در به تاخیر انداختن ارضای نیازها تحمل کمتری دارند مهارت های مقابله اجتماعی آنها پایین تر است و فراوانی رخداد حالات عصبی، پرخاشگری و خودکشی در احساس ضرورت آنها بالاتر است. تاکمن و همکاران (1991) بیان کرده اند که کودکان بازمانده از طلاق اغلب رفتارهای پرخاشگرانه و ضد اجتماعی نشان می دهند. شب ادراری، خشم افراطی و فقدان اطاعت و حرف شنوی، بیشتر در کودکان بازمانده از جدایی و طلاق دیده می شود تا در کودکی که یکی از والدین را در اثر مرگ از دست داده است. در ایران هم ناظمی زاده (1385) تحقیقی تحت عنوان «بررسی مقایسه ای میزان مشکلات رفتاری نوجوانی که در اشکال مختلف خانواده های (طلاق، ازدواج مجدد، فوت، اعتیاد و عادی» انجام داده است که بر اساس نتایج به دست آمده نوجوانان خانواده های طلاق و ازدواج مجدد کرده میزان بیشتری از اضطراب، پرخاشگری و مشکلات اجتماعی را نسبت به نوجوانان خانواده های عادی تجربه می کنند. هم چنین نتایج پژوهش اشنایر (1988) تحت عنوان «مقایسه ویژگیهای کودکانی که با پدر خود زندگی می کنند و کودکانی که با مادر خود زندگی می کنند» نشان داد، بین فهرست رفتاری کودکان هر دو گروه که شامل پرخاشگری و سلوک نیز بود تفاوت معناداری وجود نداشت. در تحقیق افشاری منفرد (1379) که بر روی 175 نوجوان (95 دختر و 80 پسر) خانواده های متقاضی طلاق یا طلاق گرفته که در سنین 14 تا 16 ساله انجام گرفت نتایج نشان داد که طلاق و از هم گسیختگی خانواده با ایجاد حالات روانشناختی نظیر افسردگی پایین بودن عزت نفس اضطراب مستمر و تنیدگی عصبی در فرزندان وجود دارد. نتایج این تحقیق که با استفاده از آزمون کتل انجام گرفته است 88 درصد درون گرایی، 60 درصد ثبات خلق، 65 درصد گسیخته خوبی پارانوئیدی، 68 درصد بی اعتمادی اضطراب آمیز، 84 درصد تنش عصبی را در فرزندان خانواده طلاق نشان داد. به علاوه نتایج تحقیق نشان داد که پایین بودن عزت نفس و طلاق همبستگی مثبت (15%) وجود دارد. ریچمن (1988) واکنش های گوناگونی را نسبت به طلاق والدین در کودکان پیش دبستانی توصیف نموده است مانند احساس غم و اندوه، انزوا، اضطراب، بد اخلاقی، اضطراب شدید نسبت به جدایی از والد باقی، ترس از جدائی، کابوس، مشکلات تغذیه و خواب، او اشاره کرده است که پسرهایی که در کنار مادر می مانند بیشتر احتمال دارد که دچار مشکل شوند به نظر او کودکان در رویارویی یا جدائی از والدین به گونه های متفاوت واکنش نشان می دهند. برخی خود را سرزنش می کنند خشم شدیدی ممکن است نسبت به والد باقی ابراز شود کودک ممکن است نسبت به سرنوشت والد غایب خود دچار اشتغال خاطر شود. تحقیقات و مطالعات متعدد بالدوین وکال درسال 1999 نشان می دهد که بین فضای حاکم بر خانواده و مشکلات رفتاری کودکان رابطه وجود دارد. آنها بیان نمودند که افراط و تفریط در زمینه هایی چون پذیرش توجه و مراقبت آزادی و توقع و انتظار و تشویق و انجام کارهای نادرست و خلاف نقش مهمی را در ایجاد مشکلات رفتاری کودکان ایفا می کند. بررسی مقایسه مشکلات رفتاری کودکان سن دبستان خانواده های با یا بدون وقوع طلاق در دبستان های شهر همدان توسط ژیلا ساجدی و زهرا حبیبی نشان داد که بین میانگین نمرات کسب شده در دو گروه کودکان خانواده های با یا بدون وقوع طلاق از نظر سازگاری فردی، اجتماعی، فیزیکی، سازگاری در منزل، مدرسه و سازگاری کل شخصیت اختلاف وجود دارد و کودکان متعلق به خانواده های مطلقه با درصد بالا دارای مشکلات رفتاری بودند و اختلاف معنی دار آماری بین میانگین نمرات دو گروه وجود داشت. منابع و مآخد 1- آرون تي، بك (1369). عشق هرگز كافي نيست، ترجمه مهدي قراچه داغي. تهران، انتشارات نيوند. 2- آساني يداله(1381-1382) .بررسي رابطه ويژگي‌هاي شخصيتي و پيشرفت تحصيلي در نوجوانان 14- در دو گروه در معرض طلاق و عادي، پایان نامه کارشناسی ارشد ، داشکده علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی. 3- آﻗﺎﺑﺨﺸﻲ،ﺣﺒﻴﺐ(1379). اﺛﺮاتاﻋﺘﻴﺎدﭘﺪرﺑﺮﻛﺎرﻛﺮدﻫﺎيﺧﺎﻧﻮاده. ﻓﺼﻞﻧﺎﻣﻪ علوم اجتماعی ، شماره 10 . آقايي، اصغر (1383) . رابطه سبك زندگي و رضايت زناشويي در هنرمندان و مقايسه آن با افرادعادي. مجله دانش و پژوهش، سال ششم، شماره 21 22، 172-171. 4- آیت اللهی ، محمد تقی ؛ رفیعی ، محمد (1383) ، بررسی کیفیت زندگی (بعد روانشناختی)پرسنل دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک 1382 ، فصلنامه اصول بهداشت عاطفی ، سال ششم ،شماره 22-21 ، صص 70-63 . 5- ابراهیمی، سمیه .بررسی اثربخشی برنامه کاربرد مهارت های روابط صمیمانه (Pairs) بر افزایش میزان رضایتمندی زناشویی و تعدیل ابعاد دلبستگی دختران شاهد. پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده روانشناسی، دانشگاه فردوسی مشهد، سال دفاع1387. 6- ابراهیمی،ز(1391). بررسی رابطه ناسازگاری روانی باطلاق عاطفی ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشکدهروانشناسیدانشگاهآزاداسلامیارسنجان. 7- اجتماعی،ف. (1389). بررسی رابطه طلاق عاطفی با کیفیت زندگی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روان شناسی دانشگاه آزاد اسلامی ارسنجان. 8- احمد پور ، زهرا (1382) . رضايت زناشويي و سلامت روان . فصلنامه مجله بهداشت رواني.سالپنجم ، شماره 20. 9- احمدي، خدابخش؛ مرزآبادي، اسفنديار و همكاران (1384). " بررسي وضعيت ازدواج و سازگاري زناشويي در بين كاركنان سپاه." طب نظامي 7(2)،141-152. 10- احمدی، خدابخش ؛ فتحی آشتیانی، علی و عرب نیا، علی رضا (1385) . بررسی رابطه بین تقیدات مذهبی و سازگاری زناشویی.فصلنامه خانواده پژوهی، سال دوم، شماره5،صص 67-55. 11- اخوانتفتي،مهناز (1382). پيامدهايطلاقدرگذارازمراحلآن،مطالعاتزنان،سال 1،ش3. 12- اديب، محمد حسين(1374).جامعه شناسي ايران، نشر هشت بهشت،اصفهان، ص87. 13- اسپنس،سوزان(1386).درمان اختالالت جنسیترجمۀحسن توزنده جانی، مسعود محمدی، جهانشیرتوکلیزاده، دهگانپور. تهران: پیکفرهنگ. 14- اسلامي نسب،علي (1373). روانشناسي اعتماد به نفس،تهران، انتشارات رشد. 15- اصلاني، خالد(1383). نقش مهارت هاي ارتباطي بركارايي خانوادگي دانشجويان متأهل. فصلنامه علمي پژوهشي رفاه اجتماعي 14، 136-115. 16- اعتمادي، عذرا ؛نوابي نژاد، شكوه ؛ احمدي، سيداحمد و فرزاد، ولي اله، (1385). بررسي اثربخشي زوج درماني شناختي- رفتاري بر صميميت زوجين مراجعه كننده بهمراكز مشاوره در شهر اصفهان.مجله مطالعات روان شناختي، سال 2، شماره 1و2، صص 87-69 . 17- اعتمادي، عذرا. و مرادي، مهتا (1387). " بررسي رابطه سبك هاي وابستگي و ميزان صميميت زوجين شهر اصفهان." مقاله ارائه شده در سومين كنگره ملي آسيب شناسي خانواده: دانشگاه شهيد بهشتي. 18- افخمي، ايمانه؛ بهرامي، فاطمه و همكاران (1387). "بررسي رابطه بين ميزان بخشودگي و تعارض زناشويي زوجين در استان يزد." مقاله ارائه شده در سومين كنگره ملي آسيب شناسي خانواده: دانشگاه شهيد بهشتي. 19- اﻓﺸﺎريﻣﻨﻔﺮد،ژاﻟﻪ(1379). ﺑﺮرﺳﻲآﺛﺎرروانﺷﻨﺎﺧﺘﻲﻃﻼق و ازﻫﻢﮔـﺴﻴﺨﺘﮕﻲﺧـﺎﻧﻮاده ﺑـﺮرويﮔﺮوﻫﻲ از ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن ﺷﻬﺮﺗﻬﺮان، ﺧﻼﺻﺔ ﻣﻘﺎﻻت ﻧﺨـﺴﺘﻴﻦ ﻫﻤـﺎﻳﺶ ﺳﺮاﺳـﺮي ﻋﻠـﻞ و ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎي ﻃﻼق، اﺻﻔﻬﺎنﺳﺎزﻣﺎنﺑﻬﺰﻳﺴﺘﻲاﺳﺘﺎن اﺻﻔﻬﺎن. 20- اکبری، ابوالقاسم(1381).مشکلات نوجوانان و جوانان، چاپ دوم، نشر ساوالان، تهران، سال ۱۳۸۱، ص۱۹۷و۱۹۸ 21- امامي،سيد حسن(1374). حقوق مدني، (تهران، انتشارات اسلاميه ، چاپ دهم، 1374)، جلد 5 ص 1. 22- امان الهي فرد، عباس و فروتن، مينا (1387)." بررسي رابطه بخشش و اعتماد بارضايت زناشويي در كاركنان زن اداره هاي دولتي شهر اهواز." مقاله ارائه شده در سومين كنگره ملي آسيب شناسي خانواده: دانشگاه شهيد بهشتي. 23- اورعی، غلامرضا(1366).بررسی مسائل اجتماعی ایران،انتشارات خوشه، ص 64. 24- اوليا، نرگس ؛ فاتحي زاده، مريم و بهرامي، فاطمه (1385) . تاثير آموزش غني سازي زندگي زناشويي بر افزايش صميمت زوجين،فصلنامه خانواده پژوهي، سال 2، شماره6، صص 135-119. باستاني،سوسنوديگران(1389). طلاقعاطفي: علل وشرايط ميانجي، مسائل اجتماعي ايران،دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران. 25- باقري، افسانه (1380). رابطه كيفيت زناشويي با موقعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خانواده از ديدگاه زنان داراي همسر منطقه 12 تهران، دانشگاه الزهرا. 26- برادشاو ،جان (1372) .خانواده تحلیل سیستمی خانواده، (ترجمه مهدی قرچه داغی ) ، نشر البرز. 27- برزویی،مهرانگیز و جهانمیری،شهربانو (1372) . بررسی تاثیر روان درمانی خانواده بر میزان انصراف از طلاق در خانواده های متقاضی مراجعه کننده به دادگاه مدنی خاص شهرستان شیراز، پایان نامه ارشد، دانشگاه شیراز. 28- بک، آرون (1921). عشق هرگز کافی نیست، شیوههای نو برای حل مشکلات زناشویی و خانوادگی براساس شناخت درمانی ،برگردان مهدی قراچهداغی، تهران، نشر ذهنآویز،1388. 29- بک،آرون (1375) . عشق هرگز کافی نیست، ترجمه مهدی قراچه داغی، تهران، پیکان. 30- بني اسدي،حسن (1381). بررسي اثر پاره اي از عوامل موثر فردي-اجتماعي بر سازگاري زناشوئي، مجله علوم انساني، دانشگاه سيستان و بلوچستان، 8، 20،7-29. 31- بنی جمالی، ش.، نفیسی، غ.، و یزدی، س.م. (1383). ریشه یابی علل از هم پاشیدگی خانواده ها در رابطه با ویژگی های روانی – اجتماعی دختران و پسران قبل از ازدواج. مجله علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز. دوره سوم، سال یازدهم، شماره های 1و 2، 143-170. 32- بهاری، فرشاد (1379). مقایسه و ارزیابی کارایی خانواده زوجهای غیر طلاق و زوجهای در حال طلاق مرجوعی به بخش روانپزشکی سازمان پزشکی قانونی. پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه تربیت معلم تهران. 33- بهاری، فرشاد و صابری،مهدی (1383). مقایسه عملکرد خانوادگی زوجهای در حال طلاق ارجاعی به سازمان پزشکی قانونی و زوجهای غیر مطلقه، مجله علمی پزشکی قانونی، شماره 34، صص79-75. 34- ﺑﻬﺮﺍﻣﻲ،ﺍﺣﺴﺎﻥ . (١٣٨١). ﺭﺍﺑﻄﻪﺑﻴﻦﺟﻬﺖﮔﻴﺮﻱﻣﺬﻫﺒﻲ،ﺍﺿﻄﺮﺍﺏﻭﺣﺮﻣﺖﺧـﻮﺩ،ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﻲ،ﺝ ٦ ، ﺷﻤﺎﺭﻩ٤،ﺷﻤﺎﺭﻩ٢٤ ، ۴۵ - ۵۳. 35- بیان زاده ، کربلایی نوری (1377). بررسی کیفیت زندگی در بیماران اسیسکیزو فرنی، فصلنامه اندیشه و رفتار ، شماره 13 . 36- بيرامي، منصور(1378).خانواده و آسيب شناسي آن، تهران، انتشارات آيدين ،ص64. 37- پایبندان طیبه (1389). مقايسه تاب آوري، سلامت روان، پرخاشگري و عملکرد تحصيلي دانش آموزان دختر دبيرستاني خانواده هاي طلاق و عادي شهر اهواز با کنترل طول مدت طلاق و وضعيت اجتماعي-اقتصاديوضعيت اجتماعي-اقتصادي، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی شهید چمران اهواز. 38- پورشهسواری،ف.(1379). بررسی تأثیرات روان‌شناختی طلاق بر کودکان، نخستین همایش سراسریعلل و پیامدهای طلاق ، سازمان بهزیستی استان اصفهان – معاونت امور فرهنگی و پیشگیری . 39- پیله رود، هاجر (1385) . بررسی اثربخشی زوج درمانی شناختی- رفتاری بر سازگاری زناشویی در مرکز بازتوانی معتادین. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه الزهراء(س) . 40- ثنایی ،باقر(1379) .مقیاس های سنجش خانواده وازدواج .تهران: ، نشر بعثت. 41- حجازي، اله. سرمد، زهره. بازرگان، عباس (1381). روش هاي تحقيق در علوم رفتاري. تهران، انتشارات: آگاه. 42- حسن عميد، فرهنگ فارسي (تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1371) ص 845. 43- حسن پور ، احمد (1381). رضايت زناشويي، فصلنامه مجله بهداشت رواني ، سال چهارم ، شماره 17. 44- حسيني و بيرجندي، سيد مهدي(1377).مشاوره ازدواج، انتشارات آواي نور،ص264. 45- ﺣﺴﻴﻨﻴﺎن،ﺳﻴﻤﻴﻦ(1382).ﻣﻘﺎﻳﺴﺔ و ارﺗﺒﺎط ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﻲ ﻓﺮزﻧـﺪان و ﻣـﺎدراﻧﻲ ﻛـﻪ ﺣـﻀﺎﻧﺖ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن را دارﻧﺪ ﺑﺎﻓﺮزﻧﺪان و ﻣﺎدراﻧﻲﻛﻪ ﺣﻀﺎﻧﺖ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن از آﻧﻬﺎ ﺳﻠﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت زﻧﺎن، 2. حقانی،معصومه(1388). جامعه‌شناسی طلاق و اختلالات خانوادگی، انتشارات نژند 46- خجسته مهر، رضا ؛ شكركن، حسين و امان الهي فرد، عباس (1386) . پيش بيني موفقيت و شکست رابطه زناشويي بر اساس مهارت هاياجتماعي. فصلنامه روانشناسي دانشگاه تبریز، سال2.شماره 6،صص 52-33. 47- خدایاری فرد، محمد ؛ شهابی، روح ا... و اکبری زردخانه، سعید (1386) . رابطه نگرش مذهبی با رضایت مندی زناشویی در دانشجویان متاهل،فصلنامه خانواده پژوهي، سال سوم، شماره10، صص 620-611 48- خلیلی ، مرضیه السادات (1388) . مقاله طلاق عاطفی . 49- خوارزمی ، شهیندخت (1382). بهبود کیفیت زندگی و آموزش خرد زندگی ، ماهنامه تدبیر ، سال چهاردهم ، شماره 132 ، صص 49-47. 50- جوزف پي، فورگاس (1373). روان شناسي تعامل اجتماعي (رفتار ميان فردي) ، ترجمه مهرداد فيروزبخت و خشايار بيگي تهران: ابجد. 51- جلالی، داریوش و جلالوند، لادن (1385) . بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر سازگاری زناشویی زوج ها.چکیده مقالات دومین کنگره سراسری آسیب شناسی خانواده در ایران، دانشگاه شهید بهشتی . 52- جليلي ، فريبا (1375). بررسي و مقايسه عوامل موثر بر رضامندي زناشويي زنان شاغل و خانه دار از زندگي زناشويي. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبايي . 53- جهرمي، علي اصغر (1385). رابطه بين باورهاي مذهبي و رضايت زناشوئي در كاركنان آموزش و پرورش شهرستان جهرم. پايان نامه كارشناسي ارشد، رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ارسنجان. 54- ﭼﻠﺒﻲ،ﻣﺴﻌﻮد(1375).ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﻲﻧﻈﻢ،ﺗﺸﺮﻳﺢوﺗﺤﻠﻴﻞﻧﻈﺮيﻧﻈﻢاﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، انتشارات ﻧﻲﺗﻬﺮان. دژكام، محمدرضا (1390).روان شناسي ازدواج، تهران، لاله اميد. 55- دهخدا، علی اکبر(1335). لغتنامه دهخدا ، ص 392. 56- دهقان، فاطمه.مقايسه تعارضات زناشويي زنان متقاضي طلاق با زنان مراجعه کننده براي مشاوره زناشويي (غير متقاضي طلاق). پايان‌نامه‌ي کارشناسي ارشد از دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه تربيت معلم، 1380. 57- دهگانپور، محمد(1377). بررسی کارایی خانواده های کودکان دچار اختلال سلوک و بهنجار و تأثیر آموزش مادران بر کاهش اختلال رفتار کودک. پایان نامه کارشاسی ارشد، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 58- راس ،آلن (1373). روانشناسی شخصیت (ترجمه سیاوش جمالفر )،انتشارات مثبت. 59- رسولی ، نرگس (1387). مجله خانواده سبز،ص45 . 60- رحيمي، ناهيد (1385). بررسي رضايت زناشوئي در زنان وسواس و مقايسه آن با زنان عادي. پايان نامه كارشناسي روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ارسنجان. 61- رحيم، محبوبه (1386). رابطه رضايت زناشويي و سبك هاي فرزند پروري والدين با مشكلات رفتاري فرزندان در دوره ابتدايي شهر ارسنجان در سال 1384، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ارسنجان، تابستان 1386. 62- رهنما، اكبر (1381). "بررسي تاثير آموزش هاي حين ازدواج بر رضايت زناشويي گروهي از زوجين تحت پوشش كميته امداد امام خميني (ره)، " دانشور43 (10)، 73-80. 63- ریحانی،طیبه و عجم، محمود(1381) .بررسی علل طلاق در شهر گناباد . 64- زماني، منفرد (1376). بررسي رابطه سطح رضامندي زناشويي و سطح توانايي ابراز وجود در گروهي از زوج هاي ساكن شهرك صنعتي، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبايي. 65- سادوك، بنيامين. سادوك، ويرجينيا (2003).خلاصه روانپزشكي.ترجمه پورافکاری،نصرتاله، تهران، انتشارات شهرآب. 66- ساروخاني، باقر (1370). مقدمه اي بر جامعه شناسي خانواده، تهران، انتشارات سروش. 67- ساروخاني، باقر(1376). طلاق - پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن، انتشارات دانشگاه تهران، 1376، ص128. 68- سالار ،علی رضا؛ احمدی، فضل الله وفقیه زاده ، سقراط (1382).تاثیر الگوی مشاوره مراقبت پیگیر بر کیفیت زندگی سالمندان شهر زاهدان .طبیب شرق ، سال پنجم شماره4 .صص 267-261. 69- سليمانيان، علي اكبر (1373). بررسي تاثير تفكرات غيرمنطقي (براساس رويكرد شناختي) بر رضايت زناشوئي. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره،‌ تهران، دانشگاه تربيت معلم. 70- سيد محمد جواد، ذهن تهراني(1370). راهنماي فارسي شرح لمعه (لجاجا، انتشارات مولف، چاپ دوم ،1370) ص 4. 71- سید میرزایی (1376). جمعیت و کیفیت زندگی ، فصلنامه علمی – پژوهشی جمعبت ، شماره 21 و 22 ، صص 81-99 . 72- سيف ، سوسن(1383). بررسي مقايسه اي ميزان پيامدهاي طلاق در زنان و مردان مطلقه ايراني و آمريكايي فصلنامه خانواده و پژوهش، سال اول، شماره 1، زمستان 1383 ، ص 81 . 73- سینتیا مک گرگور، با بچه های طلاق، ترجمه رویا تویسرکانی(1386). 74- شاملو، سعيد ، بهداشت رواني. انتشارات رشد (1381). 75- شاملو، سعيد (1376). بهداشت رواني، تهران، فتاحي. 76- شريعت (1384). بررسي رابطه بين نگرش مذهبي با شادكامي ذهني و سلامت رواني در سالمندان. پايان نامه دوره كارشناسي رشته روان شناسي باليني ، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ارسنجان. 77- شكر اللهي اصغر(1375). بررسی عوارض جانبی طلاق روی فرزندان مطلقین (دختر و پسر) شهر خرم آباد، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه اصفهان. 78- شمس مستوفي، آریا( 1376).كودكان فراموش شده، تهران، انتشارات همشهري، ص 129. 79- شولتز، دوان (1381). نظريه هاي شخصيت، ترجمه ي كريمي و همكاران، تهران، انتشارات ارسباران. 80- شهنیییلاق، منیجه؛ پایندان ،طیبه؛عالیپور ،سیروسو بهروزی ، ناصر (1388). مقایسه تاب آوری، سلامت عمومی، پرخاشگری و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر دبیرستانی خانواده های طلاق و عادی شهر اهواز با کنترل وضعیت اجتماعی- اقتصادی، دو فصلنامه مشاوره کاربردی دانشگاه شهید چمران اهواز ،بهار و تابستان 1390، سال اول، شماره 1 ، صص:79-104.‬‬‬‬‬‬ 81- صادقی، معصومه(1389).عوامل اجتماعی مؤثر بر درخواست طلاق در شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی.  82- صدر ، بنیامین (1385 ). چگونه زیستن ، برتر از زیستن ، همشهری آنلاین ، شماره 1117 . 83- ﺻــﺪﻳﻘﻲ،ك. (1380). ﺑﺮرﺳــﻲ ﻣﻴــﺰان اﺛﺮﺑﺨﺸــﻲ آﻣﻮزش ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ - رﻓﺘﺎري ﻋﺰت ﻧﻔـﺲ ﺑـﺮﺳـﺎزﮔﺎري اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ داﻧﺶآﻣﻮزان ﭘﺴﺮ ﭘﺎﻳﻪي ﺳﻮم دﺑﻴﺮﺳـﺘﺎنﻫـﺎي ﻧﻴﺸــﺎﺑﻮر، ﭘﺎﻳــﺎنﻧﺎﻣــﻪيﻛﺎرﺷﻨﺎﺳــﻲ ارﺷــﺪ داﻧﺸــﮕﺎه اﺻﻔﻬﺎن. 84- ظهیرالدین، علیرضا و خدایی فر، فاطمه ( 1382). بررسی نیم رخهای شخصیت مراجعین طلاق به دادگاه خانواده تهران سال 1380، فصلنامه علمی، پژوهشی فیض، شماره 25، صص7- 1. 85- عادل، فرید(1386). فرزندان طلاق ، تهران انتشارات نژند. 86- عامری،فریده (1381) . بررسی تاثیر مداخلات خانواده درمانی راهبردی در اختلافات زناشویی. پایان نامه دکترای روان شناسی، دانشگاه تربیت مدرس. 87- عباسي، عباس؛ حسيني، سيد مجيد (1386). بررسي علل و عوامل طلاق از بعد جامعه شناسي و تاثير آن بر اطرافيان. پايان نامه كارشناسي، دانشكده علمي كاربردي، دانشگاه تهران. 88- عرفان اکبری، معصومه (1387) . بررسی مشکلات مربوط به صمیمیت زوجین و تأثیر ارتباط درمانی زوجین بر آن. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه الزهراء(س). 89- علیزاده، زهرا (1388). طلاق و طلاق عاطفی و آثار آن بر روی فرزندان. پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی، دانشکده روانشناسی ،دانشگاه تبریز. 90- علي اكبر دهخدا، فرهنگ فارسي (تهران، انتشارات مجلس شوراي اسلامي، لجاجا، خرداد 1335)، جلد 33، ص 282. ص 84 . 91- فتاحی، زکیه.(1379). مقایسه عملکرد خانواده در دو گروه دانش آموزان پرخاشگر و غیر پرخاشگر دختر مقطع دبیرستان. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 92- فراهانی، زهره (1379). مقایسه عملکرد خانواده های مضطرب و غیر مضطرب دختران متوسطه منطقه 6 تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 93- فرجاد، محمدحسين. آسيب شناسي اجتماعي خانواده و طلاق، تهران، انتشارات منصوري، چاپ اول، 1372. 94- فوروارد،  سوزان.مردان زن ستیز ، ترجمه شیما نعمت اللهی ، انتشارات خجسته ، 1377 ، ص335 و ص340 . 95- فولاد فر، فرهاد. (1373). ميزان سازگاري زناشويي در دانشجويان ساكن خوابگاه. فصلنامه انديشه و رفتار، سال دهم ، تابستان1383. 96- فهيمي، رضا (1380). بررسي رابطه بين رضايت زناشوئي والدين و ميزان افسردگي فرزنداان نوجوان آنها. رساله كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت معلم. 97- فیرس، ج. (1377). روانشناسی بالینی، ترجمه فیروزبخت،م. تهران:شیداسب 98- قاسمي، علي؛  آقايي، اصغر(1380).مقايسه ميزان سازگاري روان شناختي در مراجعين به مركز پيشگيري از طلاق بهزيستي استان اصفهان و زوج هاي عادي ، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم تربیتی اصفهان ص 25 99- ﻗﻄﺒﻲ،ﻣﺮﺟﺎنوﻫﻤﻜﺎران (1383). وﺿﻌﻴﺖ ﻃﻼق و ﺑﺮﺧﻲ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﺮآن در اﻓﺮاد ﻣﻄﻠﻘﺔ ﺳـﺎﻛﻦ درﻣﻨﻄﻘﺔ دوﻟﺖآﺑﺎد، ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﺔرﻓﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، (3) 12،ص286-271. 100- قهرمانی،زینب؛ جعفر پورعلوی ، مهشید؛ غلام عراقی، معصو مه وحسینی،فاطمه (1385).کیفیت زندگی وارتباط آن با امید و بستگان مراقب کننده از بیماران اسکیزوفرنیک ،فصلنامه پرستاری ایران ، شماره 19 ، صص 26-16 . 101- كاتوزيان، ناصر . حقوق مدني خانواده (لجاجا، انتشارات بهمن برنا، چاپ چهارم، 1375)، جلد 1، ص 300 . 102- کارلسون،جان؛ اسپری، لن و لویس،جودیت (1384) . خانواده درمانی، تضمین درمان کارآمد، ترجمه نوابی نژاد، شکوه، تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان. 103- كجباف، محمدباقر ؛ نشاط دوست، حميدطاهر و خالويي، قاسم (1384) . بررسي رابطه بين هيجان خواهي و ميزان رضايت زناشويي. مجله دانش و رفتار. سال 10، شماره 12، صص 78-69. 104- کرو، م.، ریدلی، ج. (1384). زوج درمانی کاربردی با رویکرد سیستمی- رفتاری. ترجمه اشرف السادات موسوی. تهران: انتشارات مهر کاویان. 105- کگی کریستیان .بعد از جدایی ، ترجمه مهشید میرمعزی ، نشر بانو ، 1377 ، ص78. 106- ﻛﻼﻧﺘــﺮي،ﻋﺒﺪاﻟﺤــﺴﻴﻦ (1390). ﺑﺮرﺳــﻲ ﺗﺤــﻮﻻت ﻧــﺮخ ﻃــﻼق در ﻛــﺸﻮر ﻃــﻲ ﺳــﻪ دﻫــﺔ اﺧﻴــﺮ و ﺗﺒﻴﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪهﻫﺎي اﻗﺘﺼﺎدي- اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ آن، ﺷﻮرايﻓﺮﻫﻨﮕﻲاﺟﺘﻤﺎﻋﻲزﻧﺎن. 107- كويي، وات، وست، كوكينفر و ديگران ،1993؛ به نقل از پايان نامه برومند، علي اكبر ،دانشگاه ارسنجان. 108- گلدنبرگ، ایرنه. گلدنبرگ، هربرت (1387). خانواده درمانی. ترجمه ح. حسین شاهی، س. نقشبندی، ا. ارجمند، تهران، انتشارات روان. 109- گلچین، مسعود و سیدی، فرشته(1387). نگاهی تحلیلی و تطبیقی به ازدواج و طلاق جوانان در سال 1384، فصلنامه مطالعات جوانان ،شماره 12 ،بهار1387 صص.121-139. 110- گلچین، مسعود و سیدی، فرشته(1387). نگاهی تحلیلی و تطبیقی به ازدواج و طلاق جوانان در سال 1384، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت معلم. 111- گلسر ، ويليام (1925 ) . ازدواج بدون شكست يا بهم رسيدن و باهم بودن ( چگونه راز ازدواج را كشف كنيم ؟) ترجمه سميه خوش نيت؛ نيكو ، هداي يزداننده ، ويرايش علمي علي صاحبي ، مشهد ، محقق فرا انگيزش ، 1386 . 112- گنجي، حمزه (1384). بهداشت رواني. تهران: ارسباران. 113- گواهي، زهرا ، بررسي حقوق زنان در مسأله طلاق،(لجاجا، انتشارات تبليغات اسلامي، چاپ اول. 1373). 114- گوري بمي، مهري (1385). بررسي و مقايسه ميزان رضايت زناشوئي و فشار رواني بين زوج هاي زلزله زده شهرستان بم با شهرستان جيرفت. پايان نامه كارشناسي ، رشته روانشناسي عمومي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ارسنجان. 115- گودرزی ناصر (1387).بررسی رایطه رضایت از زناشویی با منبع کنترل در کادر درمانی بیمارستان های تابع دانشگاه علوم پزشکی تهران .پایان نامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه علوم تربیتی با دانشگاه صدرا به راهنمایی محمد تقی فراهانی. 116- لنگرودي، محمد جعفر(1374). ترمينولوژي حقوق، تهران: انتشارات گنج دانش، چاپ هفتم، ص 430 . 117- مختاري، جميله (1386). حقوق خانواده (طلاق). پايان نامه كارداني رشته اصلاح و تربيت ص 4، دانشگاه جامع علمي كاربردي سازمان زندان ها. 118- ﻣﺤﻤﺪي،زﻫﺮا (1383).ﺑﺮرﺳﻲآﺳﻴﺐ ﻫﺎياﺟﺘﻤﺎﻋﻲزﻧـﺎندردﻫـﻪ 1380-1370،ﺗﻬـﺮان،رواﺑـﻂ ﻋﻤﻮﻣﻲﺷﻮرايﻓﺮﻫﻨﮕﻲاﺟﺘﻤﺎﻋﻲزﻧﺎن. 119- محمدی، یحیی(1383). روانشناسی رشد ازنوجوانی تاپایان زندگی ، جلد دوم، تهران: انتشارات ارسباران، صص 53-67. 120- معين،محمد(1371). فرهنگ فارسي،تهران، انتشارات اميركبير، چاپ هشتم. جلد 2 ، ص 2229. محقق حلي، محمد بن حسن (1374). شرايع الاسلام ، لجاجا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، اسفندماه جلد 2، ص 751. 121- ﻣﺼﻠﺤﻲ،زﻳﺒﻨﺪه،(1379).ﺑﺮرﺳﻲﻣﺸﻜﻼتﻋﺎﻃﻔﻲﺟﻮاﻧﺎنﻣﻌﺘﺎد. ﭘﺎﻳﺎنﻧﺎﻣه کارشناسی ارشد مشاوره و راهنمایی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران. 122- ملانقی ف. (1379). وضعیت عملکرد خانواده و سلامت روانی آنان در خانواده های چند همسری. پایان نامه کارشناسی ارشد بالینی، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 123- ملايي، نسرين (1382). همزباني (زبان مشترك) همسران و رضايت از زندگي. فصلنامه مددكاري اجتماعي. 124-منجمی مطلق ف.(1379). عملکرد نظام خانواده و بهداشت روانی اعضای خانواده، فصلنامه اندیشه و رفتار. 125- موسوي، اشرف سادات (1389). خانواده درماني كاربردي با رويكرد سيستمي، تهران، انتشارات دانشگاه الزهرا. 126- موسوي، مرضيه؛ محمدخاني، محمد و همكاران (1385). "اثر بخشی زوج درمانی سیسستمی رفتاری بر افسردگی و رضایت زناشویی زنان افسرده" ، تازه های علوم شناختی 8(2)، 12-20. 127- مونتسكيو(1748). روح القوانین، ترجمه  علي اكبر مهتدي(1355)، تهران، انتشارات  امير كبير. 128- مهدويان، محمدصادق (1375). عوامل موثر بر رضايت زن و شوهر، تهران، انتشارات مبتكران. 129- مهديخوان، زهرا ( 1372). والدين خودخواه، فرزندان رها شده ، تهران، نشر پيكان. 130- میرزا خانی ، عباس (1387) . مقاله جامعه شناسی طلاق عاطفی، روزنامه اعتماد . 131- ميرخشتي، فرشته (1375). بررسي رابطه ميان رضايت از زندگي و سلامت روان. پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي رودهن. 132- ميلاني فر، بهروز (1374). بهداشت رواني، تهران، نشر قومس. 133- ناظمي، محمد(1381). بررسي رابطه عشق قبل از ازدواج در رضايت زناشويي و پس از ازدواج در بين دانشجويان معلم دوره كارشناسي ضمن خدمت فرهنگيان فارسي. پایان نامه کارشناسی ،مركز آموزش عالي فرهنگيان فارس. 134- ﻧﺎﻇﻤﯽزاده،ﻧﺎﻫﯿﺪ(1385). ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪاي ﻣﯿﺰان ﻣﺸﮑﻼت رﻓﺘﺎري ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن در اﺷﮑﺎل ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺧﺎﻧﻮاده (ﻃﻼق و ازدواج ﻣﺠﺪد ﻓﻮت اﻋﺘﯿﺎد و ﻋﺎدي) درﺷﻬﺮﺳﺘﺎنﺷﺎﻫﺮود، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی. 135- نامجويان، شيرازي، فيروزه . مقايسه ميزان شدت فشار رواني و رضايت زناشويي والدين كودكان عقب مانده ذهني تربيت پذير و معلول جسمي-حركتي با والدين كودكان عادي شهر شيراز.پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي ارسنجان، پاييز 1388. 136- نجاتي، حسين (1379). روانشناسي زناشويي، تهران،. انتشارات مبتكران. 137- نجاریان، فاطمه(1374). عوامل موثر بر کارایی خانواده: بررسی ویژگی های روان سنجی مقیلس سنجش خانواده (FAD) . پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 138- نژاد نادری، سمیرا؛ متین نژاد، اعظم؛ شمس اسفند آباد، حسن(1387).بررسي كيفيت زندگي و احساس تنهايي بين دانشجويان دختر خوابگاهي و غير خوابگاهي دانشگاه بين المللي امام خميني (ره) قزوين. چهارمین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان. 18 و 19 اردبیشت ماه 1387، دانشگاه شیراز. 139- ﻧﺼﻴﺮي،ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ (1386). ﺗﻮزﻳﻊﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲﻓﻘﺮﻣﺴﻜﻦوﭘﺮاﻛﻨﺪﮔﻲزﻧﺎنﻣﻄﻠﻘﺔﺧﺎﻧﻪداردرﻣﻨﺎﻃﻖ 22 ﮔﺎﻧﺔﺗﻬﺮان. ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﺔرﻓﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، 6 (24). 140- نلسون د. ا. و ایزرئیل آ. اختلالات رفتاری کودکان ، ترجمه م.ت. منشی طوسی، (1379)، مشهد انتشارات آستان قدس رضوی. 141- نوابی نژاد، شکوه (1372).رفتارهای بهنجار و نابهنجار کودکان و راه‌های پیشگیری و درمان، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان ۱۳۷۲، ص ۴۲و۴۳ 142- نوروزی مهدی(1377). بررسی تأثیر عملکرد خانواده در ابتلاء به اختلال روانی نوجوانان گروه سنی 15 الی 18 سال شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد بالینی، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن. 143- هاشمی، لادن(1392). پرسشنامه طلاق عاطفی . 144- هريس ، تام انتوني ،( 1913 . م )؛ كتاب وضعيت آخر ، ترجمه اسماعيل فصيح ، تهران ، فرهنگ نشر نو ، 1389. 145- همتیان ،خدیجه (1385) .بررسی ومقایسه نگرش افراد ناتوان ذهنی و افراد عادی نسبت به کیفیت زندگی و ابعاد آن . پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز. 146- یارقلی،علیرضا(1389). مصاحبه با سرویس خبری همشهری، 147- يزدجردي، محسن (1385). نقش همسران خانواده و ارتباط در اعتلاي سلامت فردي، فصلنامه دانشكده پرستاري و مامايي شهيد بهشتي، ص 3 تا8. 148- يمني دوزي سرخابي، محمد(1371). تحليلي بر ناسازگاري دانش آموزان در دوره ابتدايي: 61-77. 149- يوسفي، عليرضا (1376). بهداشت رواني خانواده، مجله پيوند، شماره 219، ص 31. 145-یوسفی ، علیرضا و همکاران (1385). بررسی کیفیت زندگی بیماران تالاسمی ماژور و خانواده آنها در استان اصفهان . دانش پژوهش در روان شناسی ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان و اصفهان ، شماره بیست و هفتم و بیست و هشتم ، بهار و تابستان ، صص 149-166 . 146-Adams, D., Overholser J. & Lehnert, K. (1994).Perceived family functioning and adolescent suicidal behavior.Journal of American Academy of Child Psychiatry, 33(4)498-507. 147-Ackerman N.(1958). Psychodynamics of family life: Diagnosis and treatment of family relationship. Basic Books Publications Ahrons C, Rodgers H.(1987) Divorced Families: A multidisciplinary development view, 1ed, Norton publication Co. 148-Akister J. Stevenson H.(1991). Identifying families at risk: Exploring the MC Master family assessment device (FAD). Journal of family therapy. Nov; 13(4): 411-21 149-Amato, P.R., 1991. Parental absence during childhood and depression in later life.TheSociological Quarterly 32, 543–556. 150-Amato, P.R., Booth, A., 1991a. Consequences of parental divorce and marital unhappiness for adult well-being.Social Forces 69, 905–914. 151-Amato, P.R., Booth, A., 1997. A Generation at Risk: Growing Up in an Era of Family Upheaval. Harvard University Press, Cambridge, MS. 152-Arnett, J.J.(1995). Broad and Narrow Socialization. Journal of Marriage & the Family, 57, 617-628. 153-Aschenbrand, S.G. ,& Albano, A.M. (2010). Separation anxiety disorder. In G.P Koocher & A.M LaGreca (Eds), Parent's guide to emotional first aid: Helping children and adolescents cope with predictable life crises. New York, NY: Oxford University Press. 154-Aseltine, R.H., & Kessler, R.C. (1993). Marital disruption and depression in a community sample. Journal of Health and Social Behaviour, 34, 237–251 155-Baldwine, A. L., Baldwine, C., & Cole, R.E. (1999).Stress-resistant families and stress-resistant children, Cambridg university press. 156-Barnett, R.C. and K.C. Gareis, Parental after-school stress and psychological well-being. Journal of Marriage and Family, 2006. 68: p. 101-108.  157-BECK, D. and JONES, M A. (1973).Progress ,on Family Problems. Family Service Association of America. New York 158-Bemuras, E. (2003). The effects of separation, divorce and conflict on Turkish children, the Chicago School of professional psychology 159-Brewer ,John and Frank Trentmann (eds),Consuming Cultures, Global Perspectives, Historical Trajectories, Transnational Exchanges (Oxford, 2006), pp. 251-78. 160-Brody, G.H. & Flor, D.L.(1998). Materna resource, Parenting Practice, and child competence in rural African American families.Child Development, 68, 803-816. 161-Bianchi, S.M., Subaiya, L., Kahn, J.R., 1999. The gender gap in the economic well-being of nonresident fathers and custodial mothers.Demography 36, 195–203. 162-Biederman, J., Faraone, S., Barth, R.P., Chen, W.J.(1993). Social adjustment inventory for childern and adolescents.Journal of American Academic Child and Adolescence Psychiatry, 32(5), 1059-1065. 163-Black, L. E., & Sprenkle, D. H. (1991).Gender differences in college students’ attitudes toward divorce and their willingness to marry.Journal of Divorce and Remarriage, 14(3-4), 47-60. 164-Bowman, P. J. & McAdams, D. P., (2001). Narrating life’s turning points: edemption and contamination. In D. P. McAdams, R. Josselson, & A. Lieblich (Eds.), Turns in the road: Narrative studies of lives in transition (pp. 3–34). Washington, DC: American Psychological Association. 165-Bramlett, M.D., Mosher, W.D., 2001. First Marriage Dissolution, Divorce, and Remarriage:United States. Advance Data From Vital and Health Statistics, vol. 323. National Center for Health Statistics, Hyattsville, MD. 166-Brentano Cornelia , Clarke-Stewart ,Alison . Yale University Press, 2007 - Family & Relationships - 347 . 167-Burwell, R.J., Hill, P.& VanWicklin, J.F.(1986). Religion & Refugee resettlement in the united States: A Research Note. Review of Religious Research, 27(4), 356-366. 168-Burrel N, Narus L, Boghanoff K, Alleni M.(1994). Evaluation of parental stressors of divorcing couples referred to meditation and effects of mediation outcomes.4:339-52 169-Burleson, B.R. & Denton, W. H. (1997). The relationship between communication skill and marital satisfaction: some moderating effects. Journal of Marriage and the Family, 59, 884-902. 170-Burrel N, Narus L, Boghanoff K, Alleni M.(1994). Evaluation of parental stressors of divorcing couples referred to meditation and effects of mediation outcomes.4:339-52 171-Buss, D.M., Barnes, M., 1986.Preferences in human mate selection.Journal of Personality and Social Psychology 50, 559–570. 172-Buss, A. H., & Perry, M. (1992). The Aggression Questionnaire.Journal of Personality and Social Psychology, 63, 452-459. 173-Buss, D.M., Barnes, M., 1986.Preferences in human mate selection.Journal of Personality and Social Psychology 50, 559–570. 174-Butler, R. (1974). Successful aging and the role of the life review. Journal of American Geriatric Society,22(12), 529-535. 175-Carlson, J. and D. Dinkmeyer (2005).Time for a Better Marriage. California, PA: Impact. 176-Carrere, S., & Gottman, J. M. (1999).Predicting divorce among newlyweds from the first three minutes of a marital conflict discussion.Family Process, 38, 293-301 177-Cate, R. M., E. Long, et al. (1993). "Sexual intercourse and relationship development."Family Relations42: 158-164. 178-Cherlin, A. (1979). Work life and marital dissolution. In G.Levinger& O.C.Moles (Eds.),Divorce and separation: Context, causes,and consequences(pp.151-166). New York: Basic Books. 179-Cherlin, A.J., Chase-Lansdale, P.L., McRae, C., 1998.Effects of parental divorce on mental health throughout the life course.American Sociological Review 63, 239–249. 180-Christensen, A., & Shenk, J. L. (1991).Communication, conflict, and psychological distance in nondistressed, clinic, and divorcing couples.Journal Of Consulting and Clinical Psychology, 59, 458-463. 181-Christian, Kaegi. Trennung positiv be waeltigen‬ ,1995, page 235. 182-CLARK, G. A. JR.,FRIEDMAN. H.. AND M. DAVIS. 1978. “Left-handedness” in parrots. Auk 55:478-480 183-Clements, M. (1993).Preventing marital distress through communication and conflict management training: A four and five year follow-up. Journal of Consulting and Clinical Psychology, Vol. 62, No. 1, pp. 70-77. 184-Coie, J.D., Watt, N.F., West, S.G., Hawkins, J.D., Asarnow.J.R., Markman, H.J.et al.(1993). The science of prevention: A conceptual framework and some directions for a national research program. American Psychologist, 48, 1013-1022 185-Donna Tedstone Doherty, Rosalyn Moran, Yulia Kartalova-O’Doherty.Psychological distress, mental health problems and use of health services in Ireland 186-Dreman, S. & Ronen-Eliav, H. (1997). The relation of divorced mothers’ perceptions of family cohesion and adaptability to behavior problems in children. Journal of Marriage and the Family, 59, 324-331. 187-Dubow, E.F., Tisak, J., Causey, D., Hryshko, A., & Reid, G.(1991). A Two-Year longitudinal study of stressful life events, social support, and social problemsolving skills.Child Development, 62, 583-599. 188-Dunning, David; Chip Heath, Jerry M. Suls (2006)."Flawed Self-Assessment.Implications for Health, Education, and the Workplace" . Psychological Science in the Public Interest(Association for Psychological Science) 5 (3): 69–106. 189-Egger, H., & Angold, A. (2006). Common emotional and behavioraldisorders in preschool children: Presentation, nosology and epidemiology. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 47, 313–337. 190-Elliott, S.N., & Gresham, F.M. (2008, February).The SSIS Classwide Program: Screening, intervention, and evaluation. Presented at the annual convention of the National Associationof School Psychologists, New Orleans.Fukuda, Y. 191-Farnsworth, J., Pett, M.A., & Lund, D.A. (1989).Predictors of Loss Management and Well-Being in Later Life Widowhood and Divorce.Journal of Family Issues, 10,102-21. 192-Ferrari, J.R., & Scher, S.J. (2000). Toward an understanding of academic and nonacademic tasks procrastinated by students: The use of daily logs. Psychology in the Schools, 34, 359 – 366. 193-Forward ,Susan ; Donna Frazier, Emotional Blackmail (London 1997) p. 9 Frieman, B. (1994). Children of divorced parents:Action steps for the counselor to involve fathers.Elementary School Guidance and Counseling, 28,197-205. 194-Fukuda, Y. ; Nakamura, K. & Takano, T (2005) Municipal health expectancy in Japan: decreased healthy longevity of older people in socioeconomically disadvantaged areas. BMC public Health. www.biomedcentral.com. 195-Garland, E.L.; Carter, K.; Ropes, K.; Howard, M.O. (2012).Thought suppression, impaired regulation of urges, and Addiction-Stroop predict affect-modulated cue-reactivity among alcohol dependent adults, Biological Psychology, 89(1), 87–93. 196-Gelder M.G., Lopez-Ibor J.J., Andreasen N.C.,(2003) , New Oxford Textbook of Psychiatry, London: Oxford University Press 197-Geraldine Bosch Kim Bushaw, (1995). How divorce affects children : Developmental stages. Retrived from internet, .Good, W.J.(1963). World revolution and family patterns. New York: Free Press 198-Golden, L., & Henderson, P. (1990). Case studies in school counseling. Upper Saddle River, NJ: Pearson Education, Inc. 199-Gottman, J.M., & Levenson, R. W. (1992). Marital processes predictive of later dissolution behavior, physiology, and health. Journal Of Personality and Social Psychology, 63, 221-233. 200-Gottman, J. Coan, J. Carrere, S. Swanson, C. (1998) Predicting marital happiness and stability from newlywed interactions. Journal of marriage and family. 60. 3-22. 201-Gottman, J. (1994). Why marriage succeed or fail. New York Gottman , J. M., & Krokoff, L. J. (1989). Marital interaction and satisfaction: A longitudinal view. Journal Of Consulting and Clinical Psychology, 57, 47-52. 202-Gottman, J.M., & Levenson, R. W. (1992). Marital processes predictive of later dissolution behavior, physiology, and health. Journal Of Personality and Social Psychology, 63, 221-233. 203-Gray, J. D., & Silver, R. C. (1990).Opposite sides of the same coin: Former spouses’divergent perspectives in coping with their divorce.Journal of Personality & Social Psychology, 59, 1180-1191 204-Greeff, A.P., & Malherbe, H.L.(2000). Intimacy and marital satisfaction in spouses.Journal of Sex & Marital Therapy, 27, 247-257 205-Green, L.B., & Parker, H.J.(1999). Parental influence upon adolescents occupational choice. Journal of Counseling Psychology, 12, 28-39. 206-Halford, W. K., A. Lizzio, et al. (2007). "Does Working at Your Marriage Help? Couple Relationship Self- Regulation and Satisfaction in the First 4 Years of Marriage" Journal of Family Psychology 207-Halgin Richard ,Whitbourne Susan Krauss(2009) ,Abnormal Psychology: Clinical Perspectives on Psychological Disorders, seventh edition 345. 208-Hofman, M.A., Levey-Shiff, R., & Malinski, D.(1996). stress and adjustment in the transition to adolescence. Journal of Youth and Adolescence, 25(2), 160-169. 209-Hooper, S., & Hannafin, M. J. (1991).The effects of group composition on achievement, interaction, andlearning efficiency during computer-based cooperative instruction.Educational Technology Research and Development , 31(3), 27–40. 210-Hovland, C., "Reconciling Conflicting Results Derived From Experimental and Survey Studies of Attitude Change", American Psychologist, Vol.14, No.1, (January 1959), pp. 8–17. 211-Isabella, G. M. (2001). What matters?What does not? Five perspectives on the association between marital transitions and children’s adjustment. American Psychologist, 53, 167–184. 212-Joubert Natacha , Guy Kathleen (2000) . Because Life Goes On : Helping Children and Youth Live With Separation and Divorce. Page 96 213-Kaplan's Sadock.(2003). Synopsis of psychiatry. 9th ed, Lippincott Williams and Wilkins,44-5,800,18-21 214-Kamo, Y. (1993). Determinants of marital satisfaction : A comparison of the United States and Japan. Journal Of Social and Personal Relationships, 10, 551-568. 215-Kaslow, N. J., Celano, M. P., & Stanton, M. (2005).Training in family psychology: A competencies-based approach. Family Process, 44, 337–353 216-Kathi L. Heffner, Timothy J. Loving, Janice K. Kiecolt-Glaser, Lina K.Himawan, Ronald Glaser, and William B. Malarkey .(2006). Older spouses’ cortisol responses to marital conflict: association with demand/withdraw communication patterns. Journal Of Behavioral Medicine, 29,4 217-Kelly, J.B., & Lamb, M.E. (2003). Developmental issues in relocation cases involving young children: When, whether, and how? Journal of Family Psychology, 17, 193–205 218-Kelly, J. B. & Wallerstein, J. S., (1980). Surviving the breakup: How parents and children cope withdivorce. New York: Basic Books 219-Kendler K.S. , Neal M. ,Kessler R. 1994. Parental Treatment and the Equal Environment Assumption in Twin Studies of Psychiatric Illness. Psychological Medicine 24:579-90. 220-Kerns, K.A., & Stevens, A.C.(1996). Parent-child attachment in late adolescence.Journal of Youth and Adolescence, 25(3), 322-325. 221-Kitson, G. & Raschke, B. (1981), 'Divorce research: what we know; what we need to know', Journal of Divorce, vol.4, pp. 1-37. 222-Kübler-Ross, E. (2005) On Grief and Grieving: Finding the Meaning of Grief Through the Five Stages of Loss, Simon & Schuster Ltd, ISBN 0-7432-6344-8 223-Kurdek, L. A., & Schmitt, J. P. (1995b). Interaction of sex role self-concept with relationship quality and relationship beliefs in married, heterosexual cohabiting,gay, and lesbian couples. Journal of Personality and Social Psychology, 51,365–370. 224-Lamarine R. 1995. Child and adolescent depression. J Sch Health 65, 390-394. 225-Laumann-Billings, I., & Emery, R.E. (2000).Distress among young adults in divorced families.Journal of Family Psychology, 14, 67–687. 226-Lillard, L. A., & Panis, C. W.A.(1996). Marital status and mortality:The role of health. Demography, 33, 313-327. 227-Litzinger S, Gordon K.C. (2005). Exploring relationships among communication, sexual satisfaction and marital satisfaction.Journal of Sex & Marital Therapy, 31:409-424 228-Long, L. L. and J. A. Burnett (2005)." Teaching Couples Counseling: An Integrative Model." The Family Journal: Counseling and Therapy for Couples and Families 3(13): 321-327. 229-Lorenz, Frederick O.& WickramaK. A. S.,and Conger D. and ElderGlen H. Jr(2005) The Short-Term and Decade-Long Effects of Divorce on Women's Midlife Health . Journal of Nervous and Mental Disease, 191, 771-80. 230-Luckey,M. Bane, M. J. 1976. "Marital Disruption and the Lives of Children."Journal of Social Issues 32:103–17. 231-Mackay, Marcus. 2008. Through a child’s eyes: Child inclusive practice in family relationship services. Department of Family and Community Services and the Attorney General’s Department, Australia, Human Development Consulting Pty, Ltd. 232-MacGregor Cynthia. The Divorce help book for kids. 34, 359 – 366. Manassis, K., & Bradley, S. J. (1994). The development of childhood anxiety disorders: Toward an integrated model. Journal of Applied Developmental Psychology, 15, 345–366. 233-Manicavasagar, V., Silove, D., Wagner, R., & Hadzi-Pavlovic, D. (2000). Parentalrepresentations associated with adultseparation anxiety and panic disorder-agoraphobia. Australian and New Zeland ,Journal of Psychiatry, 33, 422-428 234-Marks, D.F. (1995)."New directions for mental imagery research". Journal of Mental Imagery, 19, 153-167. 235-Mattis D, King Littie, Y.(1985) Family Functioning Device (FAD): Validity and reliability. Journal of Marital and Family Therapy; 11(4): 345-356. 236-McCabe, K.M., & Chavez, G. (January, 2006). Parent Child Interaction therapy (PCIT) with Mexican American Families.San Diego Conference on Child Maltreatment, San Diego, California. 237-McLean S.,(2006),Perceptions of professionals and semi professionals supporting children in out of home care,School of Psychology, The University of Adelaide. 238-McLoyd, V.C., 1998. Socioeconomic disadvantage and child development.American Psychologist.53, 185–204. 239-Mirowsky, J., 1999. Parental divorce, life-course disruption, and adult depression.Journal of Marriage and the Family 61, 1034–1045. 240-Moon, J (2002)Handbook of Programme and Module Development: linking levels, learning outcomes and assessment Kogan Page, London. 241-Mosher, W.D., Bramlett, M.D., 2001.First Marriage Dissolution, Divorce, and Remarriage:United States. Advance Data From Vital and Health Statistics, vol. 323. National Center for Health Statistics, Hyattsville, MD. 242-Muris, P., Winands, D., Horselenberg, R. (2003). Defense styles, personality traits, and psychopathological symptoms in nonclinical adolescents. Journal of Nervous and Mental Disease, 191, 771-80. 243-Murray, J.E. (2000). Marital protection and marital selection: Evidence from a historical prospective sample of American men. Demography, 37, 511-521 244-Nakamura, K. & Takano, T. (2005) Municipal health expectancy in Japan: decreased healthy longevity of older people in socioeconomically disadvantaged areas. BMC public Health 245-Nelson, R.w.; & Israel, A.c. (2000).Behavior disorders of childhood. Fourth Edition.new Jersey: prentice- Hall. 246-Neuman, M.G. & Romanowski, P. (2006). Helping Your Kids Cope With Divorce the Sandcastles Way. New York :Times Books. 247-Pataki CS, Carlson GA, Kelly KL, Rapport MD, Biancaniello TM. Side effects of methylphenidate and desipramine alone and in combination in children.J Am Acad Child Adolesc Psychiatry 1993, 32(5):1065-72 248-Pickle ,Sheldon, A. (1971) fights: Gendered talk in preschool disputes. Discourse Processes, 31(1), 5-31. 249-Piper, C. (1996) ‘Divorce reform and the image of the child. Journal of Law and Society,23, 3, 364_382. 250-Portes PR, Howell SC, Brown H, Eichenberger S, et al.(1992). Family function and children' postdivorce adjustment.Journal of Orthopsychiatry. 62(4):613-17. 251-Price, S. J., McKenry, P. C., Fine, M. A., & Serovich, J. (1988).Predictors of single, noncustodial fathers' physical involvement with their children.Journal of Genetic Psychology, 153(3), 305-319. 252-Rapee RM, Abbott MJ, Lyneham HJ (2006). Bibliotherapy for children with anxiety disorders using written materials for parents: A randomized controlled trial.J Consulting and Clinical Psychology 74:436-444. 253-Richman, N.(1988) The family in problem of preschool children, John Wiley. PP.1-2. 254-Rogers, C. R., Dymond, & Rosalind, F. (Eds.) Psychotherapy and personality change. Chicago: Univer. of Chicago Press,1954 Ross, C.E., Sadock Kaplan's.(2003). Synopsis of psychiatry. 9th ed, Lippincott Williams and Wilkins,44-5,800,18-21 255-Sadowski, C.& Kelly, M. (1993). Social problem solving in suicidal adolescents.Journal of Consulting and Clinical Psychology, 61(1), 121-127. 256-Sappington,A. A. , & Grizzard , R. (1975). Self – discrimination children. Journal of Personality and Social Psychology , 31,224-231. 257-Schludermann, E.H., & Schludermann, S.M.(2000). Adjustment Scale, Technical report (Winnipeg, M.B, Department of Psychology, University of Manitoba). 258-Schneider-Rosen, K. (1988, December). The classification of parent-child relationships beyond infancy.Presented at the annual meeting of the National Center for Clinical Infant Programs. Washington, DC 259-Schramm, David. “Individual and Social Costs of Divorce in Utah. Journal of Family and Economic Issues, Vol. 27(1), (2006). 260-Seligman, M. E. P. (2002). Authentic happiness. New York: Free Press. 261-Slomowski, C., & Dunn, J.(1996). Young Children's understanding of other people's feeling and beliefs. Child Development, 62, 1352-1336 262-Smock, P.J., 1993.The economic costs of marital disruption for young women over the past two decades. Demography 30, 353–371. 263-Spanier, G. B., & Lewis, R. A. (1980). Marital quality: A review of the seventies. Journal of Marriage and Family Therapy, 43, 825-839. 264-Stark, C. E. L. & McClelland, J. L. (2000).Repetition priming of words, pseudowords, and nonwords. Journal of Experimental Psychology: Learning, Memory and Cognition, 26, 945-972 265-Steinberg, L.(1992). Authorizative Parenting and adolescent adjustment across varied ecological Niches. Based in Part on a paper present at Biannal metting of the S. 266-Sternberg, Robert J. (2007). "Triangulating Love".In Oord, T. J. The Altruism Reader: Selections from Writings on Love, Religion, and Science. West Conshohocken, PA: Templeton Foundation. p. 332. ISBN 9781599471273. 267-Stewart, A.J., Copeland, A.P., Chester, N.L., Malley, J.E., Barenbaum, N.B., 1997. Separating Together: How Divorce Transforms Families? The Guilford Press, New York. 268-Straus, M. A., & Hamby, S. L. (1997).Measuring physical and psychological maltreatment of children with the Conflict Tactics Scales. In G. Kaufman Kantor & J. Jasinski (Eds.), Out of the darkness: Contemporaryresearch perspectives on family violence. Thousand Oaks, CA: Sage. 269-Stuart G.W.Sundeen S.J.principles and practice of psychiatric nursing.3rd ed.st louis:the CV mosby 1987; 2(5):26. 270-Tallman, I. and Y. Hsiao (2004)."Resources, cooperation and problem solving in early marriag."Social psychology Quarterly 67(2): 172-188. 271-Taylor, D., Lettia, A., & Shelley, T. (1991).Social Psychology. Seven Edition, V. S. A: Prentice, Hall International, Inc. 272-Teyber ,Edward. (1992),Helping children cope with divorce . page,211 Thomas, D.L. & Craver, C.(1990). Religion and adolescent social Competence, In: T.P. 273-Thomas, D.L., & Carver, Gullotta, G.R.& R. Montemaryor (Eds), Developing Social Competency in Adolescence. Advances in adolescent development, 3, 195-219. 274-Tuckman, B. W. (1991). The development and concurrent validity of the procrastination scales.Educational and psychological Measurement, 51, pp. 473-480. 275-Twenge, JM. Konrath, S. Foster, JD. Campbell, W. Keith, Bushman, BJ.Journal of personality 76 (4), 875-902Egos Inflating Over Time: A Cross‐Temporal Meta‐Analysis of the Narcissistic Personality Inventory. 276-Vaughn, A.A. & Roesch, S.C.(2003). Psychological and Physical Health Correlates of coping in minority adolescents.Journal of Health Psychology, 8(6), 671-683. 277-Whitson, S. and M. El-Sheikh (2003). "Marital conflict and health: Processes and protective factors. Aggression and Violent Behavior 8: 283-312. 278-Walczak, Y. and Burns, S. (1984) Divorce: The Child’s Point of View. London: Harper and Row 279-Weiss, R. S. (1979). Growing up a little faster: The experience of growing up in a single parent household.Journal of Social Issues, 6, 2–5. 280-Weissman, M.M.(1975). The assessment of Social adjustment.A Review of Techniques In ARC Gen Psychiatry, 32, 125-136. 281-Whiteman, T. (1991). Innocent victims: Helping children cope with divorce. Fresh Start Publications. 282-Wickrama KA, Lorenz FO, Conger RD, Elder GH., Jr The short-term and decade-long effects of divorce on women's midlife health. J Health Soc Behav .  2006 ;47:111–125 283-Worchel, S., & Goethals, G. R. (1989).Adjustment Path ways to personal Growth, U.S.A: Prentice – Hall, Englewood Cliffs, New Jersey.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

نارافایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید