با توسعهی روزافزون ارتباطات، به تدریج سازمانهای بزرگی به وجود آمدهاند که عهدهدار رسیدگی به برخی از مهمترین شئونات زندگی مردم هستند. مدیران این سازمانها باید از سطوح مطلوب دانش و قدرت درک، برخوردار باشند تا بتوانند به شیوهی صحیح و کارآمد، اعمال مدیریت کنند.
در بخشی از کتاب استراتژی و مدیریت رهبری میخوانیم:
این جمله را همهی ما شنیدهایم که سکوت علامت رضاست؛ بنابراین سکوت ما در برابر کمبودها و ایرادها، مبنی بر رضایت و خرسندی ماست. لازم به یادآوریست که ما از توان افراد در بیان عقیده در مورد نیاز، صحبت نمیکنیم. بخش بزرگی از تاریخ تغییر اجتماعی در دنیا به دلیل همان تعداد اندک افراد شجاعی است که شهامت گفتن نظرشان را داشتهاند.
"هورسیون و میلیکن" در مقالهی خود با عنوان "سکوت سازمانی"، مانعی برای تغییر و توسعه در دنیایی چندگانه نشان میدهد؛ اگرچه سازمانها آزادی بیان دارند، اما بیشتر فرهنگهای سیگنالهای سربسته و البته گاهی بسیار صریح بر کارمندان میفرستند که باید سکوت کنند، همانند بسیاری از مسائل سازمانی، سکوت سازمانی نیز از بالا شروع میشود، در واقع گروه رهبری که خود را جدا از نیروی کار میداند، میتواند فضای برتری ایجاد کند که به دنبال آن، تفاوتهای فرهنگی بزرگتر میشود.
نتیجهی شیوههای مدیریتی ضمنی و صریح و همچنین سیاستهای شرکتی، تقویت سکوت سازمانی خواهد بود، در نهایت مدیران، افرادی را همانند خود، به کار میگیرند که به جای نوآوری و استقبال از تغییر، بیشترین تمرکزشان بر مواردی مانند وابستگی متقابل و ثبات شغلی است.
در بخشی از کتاب استراتژی و مدیریت رهبری میخوانیم:
این جمله را همهی ما شنیدهایم که سکوت علامت رضاست؛ بنابراین سکوت ما در برابر کمبودها و ایرادها، مبنی بر رضایت و خرسندی ماست. لازم به یادآوریست که ما از توان افراد در بیان عقیده در مورد نیاز، صحبت نمیکنیم. بخش بزرگی از تاریخ تغییر اجتماعی در دنیا به دلیل همان تعداد اندک افراد شجاعی است که شهامت گفتن نظرشان را داشتهاند.
"هورسیون و میلیکن" در مقالهی خود با عنوان "سکوت سازمانی"، مانعی برای تغییر و توسعه در دنیایی چندگانه نشان میدهد؛ اگرچه سازمانها آزادی بیان دارند، اما بیشتر فرهنگهای سیگنالهای سربسته و البته گاهی بسیار صریح بر کارمندان میفرستند که باید سکوت کنند، همانند بسیاری از مسائل سازمانی، سکوت سازمانی نیز از بالا شروع میشود، در واقع گروه رهبری که خود را جدا از نیروی کار میداند، میتواند فضای برتری ایجاد کند که به دنبال آن، تفاوتهای فرهنگی بزرگتر میشود.
نتیجهی شیوههای مدیریتی ضمنی و صریح و همچنین سیاستهای شرکتی، تقویت سکوت سازمانی خواهد بود، در نهایت مدیران، افرادی را همانند خود، به کار میگیرند که به جای نوآوری و استقبال از تغییر، بیشترین تمرکزشان بر مواردی مانند وابستگی متقابل و ثبات شغلی است.